در بدیع آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول مانند این شعر، برای مثال صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ی مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور بنوازد رواست ی گرچه بخواند هنوز، دست جزع بر دعاست / ورچه براند هنوز، روی امید از قفاست (سعدی۲ - ۳۳۱)
در بدیع آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول مانندِ این شعر، برای مِثال صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ی مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور بنوازد رواست ی گرچه بخواند هنوز، دستِ جَزَع بر دعاست / ورچه براند هنوز، روی امید از قفاست (سعدی۲ - ۳۳۱)
مأخوذ از تازی تصدیع. رجوع به تصدیع شود. (ناظم الاطباء). زیادت ’ها’ در آخر این لفظ غلط است و صحیح تصدیع است بدون ’ها’. (بهار عجم از غیاث اللغات و آنندراج). فقیر مؤلف گوید که اگر در آخر لفظ تصدیعه تای فوقانی که از جهت وقف ’ها’ شده است برای مره قرار دهند و بمعنی یک بار دردسر دادن ای یک بار تکلیف دادن مستعمل نمایند، درست است و این مستفاد است از فصول اکبری. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به تصدیع شود
مأخوذ از تازی تصدیع. رجوع به تصدیع شود. (ناظم الاطباء). زیادت ’ها’ در آخر این لفظ غلط است و صحیح تصدیع است بدون ’ها’. (بهار عجم از غیاث اللغات و آنندراج). فقیر مؤلف گوید که اگر در آخر لفظ تصدیعه تای فوقانی که از جهت وقف ’ها’ شده است برای مره قرار دهند و بمعنی یک بار دردسر دادن ای یک بار تکلیف دادن مستعمل نمایند، درست است و این مستفاد است از فصول اکبری. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به تصدیع شود