جدول جو
جدول جو

معنی تصدیع - جستجوی لغت در جدول جو

تصدیع
باعث زحمت و دردسر شدن، مزاحم شدن، دردسر دادن
تصویری از تصدیع
تصویر تصدیع
فرهنگ فارسی عمید
تصدیع
جدا جدا کردن، درد سر رسانیدن، درد سر دادن
تصویری از تصدیع
تصویر تصدیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصدیع
((تَ))
دردسر دادن، باعث زحمت شدن
تصویری از تصدیع
تصویر تصدیع
فرهنگ فارسی معین
تصدیع
اذیت، تزاحم، دردسر، زحمت، صداع، مزاحمت، درد سر دادن، باعث زحمت شدن، مزاحم شدن، مصدع شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

در بدیع آوردن قافیه در مصراع اول ابیات غزل یا قصیده بعد از بیت اول مانند این شعر، برای مثال صبر کن ای دل که صبر، سیرت اهل صفاست / چارۀ عشق احتمال، شرط محبت وفاست ی مالک رد و قبول، هرچه کند پادشاست / گر بزند حاکم است، ور بنوازد رواست ی گرچه بخواند هنوز، دست جزع بر دعاست / ورچه براند هنوز، روی امید از قفاست (سعدی۲ - ۳۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
به راستی و درستی امری گواهی دادن، باور کردن، گواهی نامه، جواز، در علم منطق حکم کردن بر تصوری که در ذهن است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصدیر
تصویر تصدیر
ردالعجزعلی الصدر، صادر کردن، نوشتن چیزی در صدر کتاب یا نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تودیع
تصویر تودیع
وداع گفتن، وداع کردن، بدرود گفتن، بدرود گفتن به مسافر، سپردن و گذاشتن چیزی در جایی یا نزد کسی که به همان حال باقی بماند
فرهنگ فارسی عمید
(تَ عَ / عِ)
مأخوذ از تازی تصدیع. رجوع به تصدیع شود. (ناظم الاطباء). زیادت ’ها’ در آخر این لفظ غلط است و صحیح تصدیع است بدون ’ها’. (بهار عجم از غیاث اللغات و آنندراج). فقیر مؤلف گوید که اگر در آخر لفظ تصدیعه تای فوقانی که از جهت وقف ’ها’ شده است برای مره قرار دهند و بمعنی یک بار دردسر دادن ای یک بار تکلیف دادن مستعمل نمایند، درست است و این مستفاد است از فصول اکبری. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به تصدیع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تصدید
تصویر تصدید
آوا بر آوردن، دستکوبی دست زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبدیع
تصویر تبدیع
نو آور خواندن نو آور دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودیع
تصویر تودیع
تر کردن و تر نهادن در آب و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصنیع
تصویر تصنیع
ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجدیع
تصویر تجدیع
زندانی کردن بنداندن، اندام بری بریدن لب گوش یا بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدیر
تصویر تصدیر
نوشتن عنوان و صدر نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
راستگوی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدیه
تصویر تصدیه
دست بر دست زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصریع
تصویر تصریع
قافیه آوردن در مصرع اول بیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصلیع
تصویر تصلیع
عذر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصادیع
تصویر تصادیع
زحمات و دردسرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخدیع
تصویر تخدیع
فریفتن گول زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودیع
تصویر تودیع
((تُ))
وداع کردن، بدرود گفتن، سپردن چیزی نزد کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
((تَ))
باور کردن، به راست و درست بودن مطلبی گواهی دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصنیع
تصویر تصنیع
((تَ))
ساختن، مهیا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصدیر
تصویر تصدیر
((تَ))
آغاز کردن، در صدر مجلس نشاندن، در آغاز کتاب یا نامه مطلبی را نوشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
گواهینامه، هایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
Authentication, Verification
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
аутентификация , проверка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
Authentifizierung, Überprüfung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
аутентифікація , перевірка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
uwierzytelnienie, weryfikacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
认证 , 验证
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
autenticação, verificação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
autenticazione, verifica
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تصدیق
تصویر تصدیق
autenticación, verificación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی