جدول جو
جدول جو

معنی تصخیر - جستجوی لغت در جدول جو

تصخیر
(گُ دَ / دِ شُ دَ)
فرمانبردار کردن دیگری را و رام کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تسخیر کردن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
تغییر حالت جسم مایع به بخار در اثر حرارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاخیر
تصویر تاخیر
به عقب انداختن، دیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
در دستور زبان کوچک کردن معنی کلمه با اضافه کردن ادات تصغیر از قبیل «چه»، «ک» و «و» مانند دریاچه، پسرک، دخترو، کوچک کردن، خرد و حقیر کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسخیر
تصویر تسخیر
رام کردن، فرمان بردار کردن، مغلوب کردن، به کار بی مزد واداشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصویر
تصویر تصویر
صورت کشیدن، درست کردن صورت چیزی، شکل کسی یا چیزی را نقش کردن، شکل و صورت کسی یا چیزی که بر روی کاغذ، دیوار و مانند آن کشیده شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصدیر
تصویر تصدیر
ردالعجزعلی الصدر، صادر کردن، نوشتن چیزی در صدر کتاب یا نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصغیر
تصویر تصغیر
خرد کردن، کوچک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدیر
تصویر تصدیر
نوشتن عنوان و صدر نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصبیر
تصویر تصبیر
شکیب خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصویر
تصویر تصویر
نقش کردن و رسم نمودن صورت و شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفخیر
تصویر تفخیر
والاداشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنخیر
تصویر تنخیر
سخن گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
واپس گذاشتن، واپس بردن دیر کرد پرمه پرویش سپز دنبال افکندن پس انداختن دیر کردن، دیر آمدن، دیر کرد، جمع تاخیرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
بخور کردن به چیزی، بخار شدن، تغییر حالت از مایع به بخار
فرهنگ لغت هوشیار
بانگیدن، سوت کشیدن سافوت زدن (سوت سافوت صفیر)، زرد گرداندن رنگ زرد زدن زرد اندایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصمیر
تصویر تصمیر
بخل کردن و منع نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسخیر
تصویر تسخیر
رام کردن، مطیع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصعیر
تصویر تصعیر
روی بگردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسخیر
تصویر تسخیر
((تَ))
رام کردن، مغلوب کردن، کار بی مزد کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصغیر
تصویر تصغیر
((تَ))
کوچک کردن، کوچک کردن معنی واژه ای به وسیله ادات تصغیر، مانند «چه» «ک»
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصویر
تصویر تصویر
((تَ))
صورت کسی یا چیزی را کشیدن، تصویرگری، صورت سازی، جمع تصاویر، صورتی که بر کاغذ، دیوار و غیره کشند، شرح دادن، شرح و بیان، سه بعدی تصویری که عمق و حجم را نشان می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
((تَ))
بخار کردن، بخور دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصدیر
تصویر تصدیر
((تَ))
آغاز کردن، در صدر مجلس نشاندن، در آغاز کتاب یا نامه مطلبی را نوشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تأخیر
تصویر تأخیر
((تَ))
دیر کردن، دیر آمدن، دیرکرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاخیر
تصویر تاخیر
درنگ، دیرکرد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصویر
تصویر تصویر
نگاره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تسخیر
تصویر تسخیر
شکست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
Evaporation, Vaporization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تاخیر
تصویر تاخیر
Belatedness, Lateness, Deferment, Lateness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
испарение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تاخیر
تصویر تاخیر
запоздалость , отсрочка , опоздание , задержка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
Verdunstung, Verdampfung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تاخیر
تصویر تاخیر
Verspätung, Aufschub
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تبخیر
تصویر تبخیر
випаровування
دیکشنری فارسی به اوکراینی