جدول جو
جدول جو

معنی تصافح - جستجوی لغت در جدول جو

تصافح
مصافحه کردن، با هم دست دادن، دست یکدیگر را فشردن در موقع ملاقات
تصویری از تصافح
تصویر تصافح
فرهنگ فارسی عمید
تصافح
(اِ)
یکدیگر را دست گرفتن. (زوزنی). همدیگر دست گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دست یکدیگر گرفتن و این قائم مقام معانقه است. (غیاث اللغات) (آنندراج). گرفتن هر یک دست یار خود را و گذاشتن کف دست خود بر کف دست دیگری چنانکه در ملاقات وتسلیم عمل کنند. (از قطر المحیط) ، بهم آمدن بعض مژگان بر بعضی دیگر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصافح
مصافحه کردن
تصویری از تصافح
تصویر تصافح
فرهنگ لغت هوشیار
تصافح
((تَ فُ))
دست دادن، دست هم رابه هنگام دیدار فشردن
تصویری از تصافح
تصویر تصافح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تصفح
تصویر تصفح
چیزی را به دقت ملاحظه کردن، رسیدگی و جستجو کردن، کتابی را صفحه به صفحه و بادقت مطالعه کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تصالح
تصویر تصالح
با هم سازش کردن، آشتی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
ماده شتر که شیر آن رفته و خشک شده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با یکدیگر دوستی ویژه داشتن. (زوزنی) (از اقرب الموارد) ، همدیگر را صادقانه کار کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
همدیگر صف بستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تصاف القوم، اجتمعوا صفاً مثل تساطروا. (اقرب الموارد) ، دو رسته گردیدن با هم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
چیزی باستقصا بنگریستن. (زوزنی). نگریستن چیزی باستقصا. (تاج المصادر بیهقی). نظر کردن در ظاهر کار و جستجوی آن نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در کاری به خوب وجه نظر کردن و حاصل این تلاش تفحص و جستجو است. (غیاث اللغات) (آنندراج)، صفحه صفحه نگریستن. (غیاث اللغات) (آنندراج). تأمل کردن در چیزی و نگریستن در صفحات آن. (از اقرب الموارد)، ورقه ورقه شدن. (یادداشت مرحوم دهخدا) : و هو (ای الطلق) یتصفح اذا دق صفائح بیض دقاق. (ابن بیطار)
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
مردی که زنا کند با هر زنی، اصیل باشد یا کنیزی. (منتهی الارب) (از آنندراج). مردی که زنا کند با زنی، خواه آزاد باشد آن زن و یا کنیز. (ناظم الاطباء). آنکه با زنی از کنیز و حره تباه کاری کند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زنا کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
به سختی خود را زیبا نمودن. فیقال: فلان یتصابح و تتحاسن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با یکدیگر بیعت کردن. (زوزنی). همدیگر دست زدن در بیع و بیعت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تبایع قوم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بخش بخش کردن آب را. (منتهی الارب) (آنندراج). بخش بخش کردن آب را به حصه ها، چنانکه ریگی در ته آوند افکنند و آب بر آن ریزند چندانکه ریگ را بپوشاند، آنگاه یکی آن را بیاشامد و همچنین تا همگی آب نوشند و این کار را در هنگام تنگ آبی کنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اصطلاح. (زوزنی). با یکدیگر صلح کردن. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). با هم آشتی کردن و نیکویی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خلاف تخاصم و اختصام. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر یکدیگر بانگ زدن. (زوزنی). یکدیگر را آواز دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کفتن نیام شمشیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشقق غلاف شمشیر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ یَ)
تضارب: تکافحوا، تضاربوا تلقاء الوجوه. رجوع به تکاثح شود، باهم سرون زدن، تلاطم امواج: بحر متکافح الامواج، ای متلاطمها. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فِ)
هم دیگر دست گیرنده. (آنندراج). دست هم دیگر را گیرنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تصافح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تصافق
تصویر تصافق
با یکدیگر بیعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصالح
تصویر تصالح
اصلاح، با یکدیگر صلح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پژوهش، بدقت ملاحظه کردن چیزی را نیک دیدن ژرف نگریستن رسیدگی و جستجو کردن، کتابی راصفحه بصفحه وبدقت مطالعه کردن، ژرف نگری، جستجو، جمع تصفحات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاف
تصویر تصاف
چند رستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصابح
تصویر تصابح
به سخنی خود را زیبا نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصافی
تصویر تصافی
((تَ))
با هم دوستی خالصانه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصالح
تصویر تصالح
((تَ لُ))
با هم آشتی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصفح
تصویر تصفح
((تَ صَ فُّ))
چیزی را به دقت نگریستن، کتابی را صفحه به صفحه و به دقت مطالعه کردن
فرهنگ فارسی معین