تصادف برخورد کردن وسیلۀ نقلیه با شخص یا چیزی، رو به رو شدن، به صورت غیرمنتظره با کسی یا چیزی برخورد کردن، حادثه، اتفاق غیرقابل پیش بینی ادامه... برخورد کردن وسیلۀ نقلیه با شخص یا چیزی، رو به رو شدن، به صورت غیرمنتظره با کسی یا چیزی برخورد کردن، حادثه، اتفاق غیرقابل پیش بینی تصویر تصادف فرهنگ فارسی عمید
تصادف ((تَ دُ)) برخورد کردن، پیش آمدن، رخ دادن ادامه... برخورد کردن، پیش آمدن، رخ دادن تصویر تصادف فرهنگ فارسی معین
تصادف برخورد، تلاقی، ملاقات، تصادم، اتفاق، پیشامد، حادثه، سانحه ادامه... برخورد، تلاقی، ملاقات، تصادم، اتفاق، پیشامد، حادثه، سانحه فرهنگ واژه مترادف متضاد