جدول جو
جدول جو

معنی تصاحب - جستجوی لغت در جدول جو

تصاحب
به چنگ آوری
تصویری از تصاحب
تصویر تصاحب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصاحب
دست اندازی -1 صاحب شدندر تصرف خود آوردن، دست انداختن، تصرف، دست اندازی. یا تصاحب دختر یا زنی. با او آرمیدن بر او دست یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصاحب
صاحب شدن، چیزی را تصرف کردن
تصویری از تصاحب
تصویر تصاحب
فرهنگ فارسی عمید
تصاحب
((تَ حُ))
در تصرف خود آوردن، صاحب شدن
تصویری از تصاحب
تصویر تصاحب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تصاخب
تصویر تصاخب
همدیگر را زدن و فریاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصابح
تصویر تصابح
به سخنی خود را زیبا نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاحب
تصویر مصاحب
هم صحبت، یار، همدم، ملازم، معاشر
فرهنگ فارسی عمید
همدامون همگوی همدم مصاحبت کننده، هم صحبت یار همدم: پسر برادرش یاقوتی وقتلمش بن اسرائیل پسر عمش هر دو مصاحب و ملازم او بودند. . ، جمع مصاحبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصاحب
تصویر مصاحب
((مُ حِ))
هم صحبت، هم نشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
(پسرانه)
دارنده، مالک، دارا، سرور، همنشین، یار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
دارنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تصحب
تصویر تصحب
شرم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
معاشر، ملازم، یار، دوست، مالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
مالک، ملازم، معاشر، یار و دوست، هم صحبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
((حِ))
معاشر، هم صحبت، همراه، مالک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
((~. شَ عَ))
آن که شریعتی آورده، پیغمبر، پیغمبر اسلام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صاحب
تصویر صاحب
((~. مُ دِ))
بدون صاحب، آن که یا آن چه صاحبش مرده باشد، بدون صاحب نوعی نفرین به معنی کاش دارنده اش می مرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصاحب کردن
تصویر تصاحب کردن
مالک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصاحب کردن
تصویر تصاحب کردن
Commandeer
دیکشنری فارسی به انگلیسی