جدول جو
جدول جو

معنی تشیظم - جستجوی لغت در جدول جو

تشیظم
(اِ)
شتاب کردن بر کسی در سخن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : تشیظم علیه بالکلام، تخطرف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
اندازه کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دست خودرا بر سر یا جامه کسی زده کشتن او را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گرفتن سر یا جامۀ کسی را برای کشتن وی. (از اقرب الموارد) ، درآمدن در چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در چیزی درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داخل شدن چیزی در چیزی دیگر و از این معنی است: ’تشیم الحریق القصب’. (از اقرب الموارد). آتش بجایی درشدن. (تاج المصادر بیهقی) ، درآمدن پیری. (از منتهی الارب) (آنندراج). برآمدن پیری بر کسی. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، مانند پدر شدن در خوی و طبیعت و در شکل و روش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ ظَ)
سخت دراز تناور جوان از شتر و از اسب و از مردم. ج، شیاظمه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سخت دراز. دیلاغ. (یادداشت مؤلف) ، خارپشت بزرگ کلانسال، شیر بیشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مرد دراز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا