- تشویح
- نا شناختن، انکار کردن
معنی تشویح - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انگیزش، دلگرمی، آفرین گفتن، فروزش
نگرانی
باز شکافی، کالبدشناسی
راحت دادن، خوشبوی گردانیدن
بی آزرمی، ناروا گویی سخنانی بر زبان آوردن که با باورهای دینی نمی خواند چون سخن با یزید که: خدایی جر من نیست لا الله الاالله انا یا سخن حلاج که من خدایم: انا الحق
نیک بیان کردن و نیک هویدا کردن، آشکار شدن
پهن کردن، پهناور گردانیدن
ترسانیدن
چشم بد رسانیدن به کسی
جدا ساختن از هم وا کردن
کم شدن شیر
خاردار شدن درخت
آرزومند کردن، بر انگیختن یا به شوق آوردن کسی را
مالیدن دندان به مسواک
پریشان کردن
شرماندن شرمنده کردن، دلهره دادن، نماردن (نمار اشاره) اشاره کردن، شرمنده ساختن شرمنده کردن، شرمساری شرمزدگی، شور و اضطراب آشوب، جمع تشویرات
دستاری کردن دستار بر سر نهادن (دستار عمامه)
زشت گفتن بد و بیراه گفتن
گیاخشکاندن سبزی خشک کردن
مطلبی را به اشاره فهماندن
چیرگی در کار زار، خوار کردن، برگرداندن
خویش پیوستگی بر آویز نهادن (بر آویز حمایل)، آرایش، دستینه نهادن، نام آرایی سرایش چامه ای که وات های نخست هر بند بر سر هم نامی بسازد آراستن زینت دادن، حمایل بگردن بستن میان بند نهادن، نوشته ای را بمهر وامضای خود مزین کردن، شعری گفتن که چون حروف اول هر مصراع با هر بیت را بهم پیوندند نام شخصی یا چیزی پیدا آید، جمع توشیحات
مطلبی را به اشاره فهماندن، در ضمن گفته یا نوشتۀ خود موضوعی را با کنایه و اشاره بیان کردن
مهر و امضای بزرگان بر نوشته ای، در ادبیات در فن بدیع به دست آمدن اسم شخص یا چیزی از جمع و ترکیب حرف اول هرمصراع یا بیت. چنین شعری را «موشح» گویند، آراستن، زینت دادن، موشح ساختن، حمایل به گردن کسی انداختن
زشت کردن روی، به کسی چشم بد رسانیدن
به شوق آوردن، راغب کردن، آرزومند ساختن، کار کسی را ستودن و او را دلگرم ساختن
اشاره کردن، شرمنده ساختن، شرمساری، آشوب و اضطراب
گشودن و آشکار ساختن چیزی، بیان کردن و شرح دادن مطلب، شرحه شرحه کردن، قطعه قطعه کردن، از هم جدا کردن، در پزشکی علمی که دربارۀ ساختمان بدن و چگونگی اعضا و ارتباط آن ها با هم بحث می کند، کالبدشناسی، در پزشکی کالبدشکافی، کالبدگشایی
کسی را آسایش دادن، راحتی دادن، راحت رساندن، باد زدن، شبانگاه رفتن در نزد قوم
خار درآوردن، خاردار شدن درخت، خار بر سر دیوار گذاشتن، سیخ پر شدن جوجه
آشفتگی، بی آرامی، درهم کردن، به هم زدن، پراکندن، شوریده ساختن