علتی است (در کودکان) که زنان او را تشنگی گویند و آن آماسی باشد گرم که اندر غشاء مغز پدید آید و نشان این علت آن است که جایگاه مغز فرونشسته تر شود و درد به چشم و حلق فرو همی آید و چشم و همه تن زرد شود. باید که کدوی تر بتراشند و خیار و به آب عنب الثعلب و آب بقلهالحمقاء و آب گشنیز تر و روغن گل و سرکه چند قطره و بهم زنند و بر سر او می نهند و اگر این چیزها نباشد، سپیدۀ خایۀ مرغ با روغن گل بهم بزنند و ضماد کنند نافعبود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (یادداشت مرحوم دهخدا)
علتی است (در کودکان) که زنان او را تشنگی گویند و آن آماسی باشد گرم که اندر غشاء مغز پدید آید و نشان این علت آن است که جایگاه مغز فرونشسته تر شود و درد به چشم و حلق فرو همی آید و چشم و همه تن زرد شود. باید که کدوی تر بتراشند و خیار و به آب عنب الثعلب و آب بقلهالحمقاء و آب گشنیز تر و روغن گل و سرکه چند قطره و بهم زنند و بر سر او می نهند و اگر این چیزها نباشد، سپیدۀ خایۀ مرغ با روغن گل بهم بزنند و ضماد کنند نافعبود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (یادداشت مرحوم دهخدا)
عطش. (آنندراج). پهلوی تیشنه کیک حاصل مصدر از تشنه. عطش. (حاشیۀ برهان چ معین). عطش و آب طلبیدن طبیعت. میل به نوشیدن آب داشتن. (ناظم الاطباء) : ز بس تشنگی چاک گشته زبان پر از خاک آورد گشته دهان. فردوسی. شد از رنج و از تشنگی شاه مات چنین یافت از چرخ گردان برات. فردوسی. تن از خوی پرآب و دهان پر ز خاک زبان گشته از تشنگی چاک چاک. فردوسی. نه همه تشنگی و گرسنگی باید خورد نوبت گرسنگی خوردن بردیم بسر. فرخی. چو بسپردم من اندر تشنگی جان مباد اندر جهان یک قطره باران. (ویس و رامین). شور است آب او ننشاندت تشنگی گر نیستی ستور مخورآب تلخ و شور. ناصرخسرو. وز بیم تشنگی قیامت همیشه تو در آرزوی قطرگکی آب زمزمی. ناصرخسرو. تشنگی، آب شور ننشاند مخور آن، کت از او شکم راند. سنایی. آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست. مولوی. از غایت تشنگی که بردم در حلق نمیرود زلالم. سعدی
عطش. (آنندراج). پهلوی تیشنه کیک حاصل مصدر از تشنه. عطش. (حاشیۀ برهان چ معین). عطش و آب طلبیدن طبیعت. میل به نوشیدن آب داشتن. (ناظم الاطباء) : ز بس تشنگی چاک گشته زبان پر از خاک آورد گشته دهان. فردوسی. شد از رنج و از تشنگی شاه مات چنین یافت از چرخ گردان برات. فردوسی. تن از خوی پرآب و دهان پر ز خاک زبان گشته از تشنگی چاک چاک. فردوسی. نه همه تشنگی و گرسنگی باید خورد نوبت گرسنگی خوردن بردیم بسر. فرخی. چو بسپردم من اندر تشنگی جان مباد اندر جهان یک قطره باران. (ویس و رامین). شور است آب او ننشاندت تشنگی گر نیستی ستور مخورآب تلخ و شور. ناصرخسرو. وز بیم تشنگی قیامت همیشه تو در آرزوی قطرگکی آب زمزمی. ناصرخسرو. تشنگی، آب شور ننشاند مخور آن، کت از او شکم راند. سنایی. آب کم جو تشنگی آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست. مولوی. از غایت تشنگی که بردم در حلق نمیرود زلالم. سعدی
سیرابی در خواب، بهتر از تشنگی است. اگر بیند به غایت تشنه است و آن نمی یافت، دلیل که رنجی و زحمتی بدو رسد و از بهر دین یا از بهر دنیا. اگر بیند تشنه است و نمی یافت یا کسی بدو داد و او نخورد، دلیل که از رنج و بلا رسته شود و سرانجام به مراد رسد. جابر مغربی گوید: تشنگی درخواب فساد است در دین. اگر بیند در تشنگی آب یافت و بخورد، دلیل که گنه کند و سرانجام توبه کند و مصلح و پارسا شود. محمد بن سیرین
سیرابی در خواب، بهتر از تشنگی است. اگر بیند به غایت تشنه است و آن نمی یافت، دلیل که رنجی و زحمتی بدو رسد و از بهر دین یا از بهر دنیا. اگر بیند تشنه است و نمی یافت یا کسی بدو داد و او نخورد، دلیل که از رنج و بلا رسته شود و سرانجام به مراد رسد. جابر مغربی گوید: تشنگی درخواب فساد است در دین. اگر بیند در تشنگی آب یافت و بخورد، دلیل که گُنَه کند و سرانجام توبه کند و مصلح و پارسا شود. محمد بن سیرین