شهری است قدیمی در مغرب و بارۀ کهنی در آنجا باقی است... (از معجم البلدان). صاحب الحلل السندسیه میم را مکسور ضبط کرده و نویسد: شهر بزرگی بود. باره ای از سنگ دارد که بر نهر سفدر مشرف است و بین آن تا دریا قریب یک میل فاصله است. این شهر قراء آبادی دارد که بربرها در آن زندگی می کنند، بر اثر فتنه ها و جنگ های متوالی ویران گردید. (از حلل السندسیه ج 1 ص 45)
شهری است قدیمی در مغرب و بارۀ کهنی در آنجا باقی است... (از معجم البلدان). صاحب الحلل السندسیه میم را مکسور ضبط کرده و نویسد: شهر بزرگی بود. باره ای از سنگ دارد که بر نهر سفدر مشرف است و بین آن تا دریا قریب یک میل فاصله است. این شهر قراء آبادی دارد که بربرها در آن زندگی می کنند، بر اثر فتنه ها و جنگ های متوالی ویران گردید. (از حلل السندسیه ج 1 ص 45)
دور درشدن. (تاج المصادر بیهقی). دور درشدن در چیزی. (زوزنی). دور اندیشیدن در سخن و در کار و به مغ سخن رسیدن. یقال: تعمق فی الکلام، ای تنطع و کذا تعمق فی لباسه اذا تنوق و استقصی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). غور کردن و به کنه چیزی رسیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). تنطع در سخن. (از اقرب الموارد). غوررسی و دوراندیشی و فراست وزیرکی. (ناظم الاطباء). ژرف اندیشی. ژرف بینی. ژرف نگری. به ژرفی دیدن در.... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
دور درشدن. (تاج المصادر بیهقی). دور درشدن در چیزی. (زوزنی). دور اندیشیدن در سخن و در کار و به مغ سخن رسیدن. یقال: تعمق فی الکلام، ای تنطع و کذا تعمق فی لباسه اذا تنوق و استقصی. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). غور کردن و به کنه چیزی رسیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). تنطع در سخن. (از اقرب الموارد). غوررسی و دوراندیشی و فراست وزیرکی. (ناظم الاطباء). ژرف اندیشی. ژرف بینی. ژرف نگری. به ژرفی دیدن در.... (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
خرامیدن در رفتن یا به سرعت رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شکرده شدن. (تاج المصادر بیهقی). آماده شدن کار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). اراده کردن و مهیا شدن برای کاری. (از اقرب الموارد) : شیر تشمر او (شتربه) را مشاهدت کرد. (کلیله و دمنه). ابوعلی به مرو رفت و بحضرت بخارا کس فرستاد و بحقوق اسلاف و توفر بر شرایط عبودیت و تشمر بر لوازم خدمت و تکاثر به اقارب و موالی خویش توسل ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 110)، بشتاب رفتن اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشمیر شود
خرامیدن در رفتن یا به سرعت رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، شکرده شدن. (تاج المصادر بیهقی). آماده شدن کار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). اراده کردن و مهیا شدن برای کاری. (از اقرب الموارد) : شیر تشمر او (شتربه) را مشاهدت کرد. (کلیله و دمنه). ابوعلی به مرو رفت و بحضرت بخارا کس فرستاد و بحقوق اسلاف و توفر بر شرایط عبودیت و تشمر بر لوازم خدمت و تکاثر به اقارب و موالی خویش توسل ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 110)، بشتاب رفتن اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تشمیر شود
شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). شکافته شدن هیزم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مطاوعۀ تشقیق، شکافته شدن هیزم. (از اقرب الموارد) : و حال زهره فی تشققه کحال السوسن فی اول انفتاحه. (ابن البیطار). حجر خزفی، حجر شبیه بالخزف، سریع التشقق. (ابن البیطار). ثم یتشق وجهه و یفور منه الماء. (نخبهالدهر دمشقی) ، نیک پیدا گردیدن برق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لاغر گردیدن اسب. (از اقرب الموارد)
شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). شکافته شدن هیزم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مطاوعۀ تشقیق، شکافته شدن هیزم. (از اقرب الموارد) : و حال زهره فی تشققه کحال السوسن فی اول انفتاحه. (ابن البیطار). حجر خزفی، حجر شبیه بالخزف، سریع التشقق. (ابن البیطار). ثم یتشق وجهه و یفور منه الماء. (نخبهالدهر دمشقی) ، نیک پیدا گردیدن برق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، لاغر گردیدن اسب. (از اقرب الموارد)
آرزومند شدن و آرزومندی نمودن. (تاج المصادر بیهقی). آرزومندی نمودن. (زوزنی) (از غیاث اللغات). ظاهر کردن شوق را و بتکلف آرزومندی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آرزومندی نمودن و ظاهر کردن شوق را بتکلف. (آنندراج). بتکلف اظهار شوق کردن. (از اقرب الموارد)
آرزومند شدن و آرزومندی نمودن. (تاج المصادر بیهقی). آرزومندی نمودن. (زوزنی) (از غیاث اللغات). ظاهر کردن شوق را و بتکلف آرزومندی کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آرزومندی نمودن و ظاهر کردن شوق را بتکلف. (آنندراج). بتکلف اظهار شوق کردن. (از اقرب الموارد)
دهی است جزءدهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 37هزارگزی باختر سراسکند و 30هزارگزی به خط آهن میانه -مراغه واقع و محلی است کوهستانی، معتدل و سکنۀ آن 302 تن است. مذهب آنان شیعه است و بزبان ترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین میشود. و محصول آن غلات، حبوبات، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است جزءدهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 37هزارگزی باختر سراسکند و 30هزارگزی به خط آهن میانه -مراغه واقع و محلی است کوهستانی، معتدل و سکنۀ آن 302 تن است. مذهب آنان شیعه است و بزبان ترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین میشود. و محصول آن غلات، حبوبات، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه آن مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)