لاغر و کم گوشت. رجل متشلشل، مرد کم گوشت، سبک و چالاک. رجل متشلشل، مرد سبک و چالاک، آبی که قطره قطره می چکد. ماء متشلشل، آب پی هم چکان، خون چکنده. دم متشلشل، خونی که در پی هم بچکد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بول چکنده. بول متشلشل، کمیز که قطره قطره می چکد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، طفل متشلشل، کودکی که قطره قطره کمیز می اندازد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشلشل شود
لاغر و کم گوشت. رجل متشلشل، مرد کم گوشت، سبک و چالاک. رجل متشلشل، مرد سبک و چالاک، آبی که قطره قطره می چکد. ماء متشلشل، آب پی هم چکان، خون چکنده. دم متشلشل، خونی که در پی هم بچکد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بول چکنده. بول متشلشل، کمیز که قطره قطره می چکد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، طفل متشلشل، کودکی که قطره قطره کمیز می اندازد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشلشل شود
آب چکان و ریزان. (آنندراج). چکاننده. (ناظم الاطباء) ، ریشه دار. (فرهنگ لغات مشکل وتعبیرات دیوان البسه چ استانبول ص 204) : گرد آن پردۀ گلگون چو مشلشل دیدم آمدم یاد از آن زلف و ز آن رنگ و عذار. نظام قاری (دیوان ص 14) به زیر منور عروس منصه تتقها به گردش مشلشل جوانب. نظام قاری (دیوان ایضاً ص 27). والا و مشلشل را قسمت ز ازل این بود کاین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد. نظام قاری (دیوان البسه ایضاً ص 57)
آب چکان و ریزان. (آنندراج). چکاننده. (ناظم الاطباء) ، ریشه دار. (فرهنگ لغات مشکل وتعبیرات دیوان البسه چ استانبول ص 204) : گرد آن پردۀ گلگون چو مشلشل دیدم آمدم یاد از آن زلف و ز آن رنگ و عذار. نظام قاری (دیوان ص 14) به زیر منور عروس منصه تتقها به گردش مشلشل جوانب. نظام قاری (دیوان ایضاً ص 27). والا و مشلشل را قسمت ز ازل این بود کاین شاهد بازاری وآن پرده نشین باشد. نظام قاری (دیوان البسه ایضاً ص 57)