- تشرق
- آفتاب گرفتن
معنی تشرق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خاور
سوخته شدن
دروغ بافتن، پارگی، فراخدستی بخشندگی
نور انداختن
شکافتگی
بزرگ پنداشتن و بزرگ منش گردیدن
نوشیدن و آشامیدن
راه کردن و راه یافتن
شورمندی، آرزومند شدن، آرزومندی
رشک خوردن رشک بردن
اندک اندک دزدی کردن
خوی کردن خوییدن، ریشه دوانی ریشه دواندن عرق کردن خوی کردن خوی بر افشاندن، بیرون شدن رطوبت زیادی گیاهان بصورت بخار، ریشه دواندن درخت در زمین، جمع تعرقات
پراکنده شدن، پریشان شدن
غلتیدن، بر خود پیچیدن
بر گگی پردازگی برگه شدن، برگ خوردن جانور -1 برگ خوردن شتر و غیره، ورقه ورقه شدن جسمی، جمع تورقات
پراکنده شدن، پریشان گردیدن، جدا شدن
اظهار اشتیاق کردن، شوق شدید ظاهر ساختن
راه یافتن، راه پیدا کردن به سوی چیزی یا کسی
شرفیاب شدن، شرف یافتن، مشرف شدن، بزرگی یافتن، شرفیابی
محل طلوع آفتاب، خاور، سمتی که آفتاب از آن جا طلوع می کند
روشن ساختن، نور انداختن، زیباروی شدن، به سوی مشرق توجه کردن، خشکانیدن گوشت در آفتاب، سه روز بعد از عید قربان که در قدیم عرب ها گوشت های قربانی را خشک می کردند
ورق زدن کتاب و مجله برای آشنایی اجمالی آن، ورقه ورقه شدن جسمی
مرو هم آوای سرو از گیاهان
جای برآمدن آفتاب، نقیض مغرب
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
روشن کردن، به سوی مشرق توجه کردن، نهادن پاره های گوشت در آفتاب تا خشک شود. ایام، سه روز پس از عید قربان که در آن، در قدیم گوشت های قربانی را خشک می کردند
عرق کردن، در علم زیست شناسی خارج شدن رطوبت زیادی گیاهان به صورت بخار از منافذ و روزنه های برگ ها