جدول جو
جدول جو

معنی تشذیذ - جستجوی لغت در جدول جو

تشذیذ
(اِ هَِ)
تنها و نادر کردن آن را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تنها و نادر کردن کاری را. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشحیذ
تصویر تشحیذ
تیز کردن کارد، شمشیر و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشذیب
تصویر تشذیب
پیراستن، برش دادن، تراش دادن، بریدن و کم کردن زیادتی و ناهمواری چیزی برای خوش نما گردانیدن آن، مثل بریدن شاخه های زائد درخت یا زدن موی سر، دباغت کردن پوست حیوانات
فرهنگ فارسی عمید
(اُ ثی یَ)
تیز کردن کارد را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تیز کردن کارد و شمشیر و جز آن. (آنندراج) (غیاث اللغات). تیز کردن. جلا دادن: نه از تأمل اشارات و تجارب این کتاب خاطر انور قاهری را تشحیذی صورت بندد و نه از مطالعۀ این عبارات، الفاظ درافشان شاهنشاهی را مددی تواند بود. (کلیله و دمنه). و به تعصب و هواداری به فراخان برخاستند و در تصویب رای و تشحیذ عزم او سعی میکردند. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 113)
لغت نامه دهخدا
(اِ هَِ)
رانده و رمیده گردانیدن و پریشان و متفرق ساختن و منه: فشرذبهم من خلفهم فی قراءه الاغمش، و ابن جنی گوید ترکیب ’ش ر ذ’ را در کتب لغت ندیده و ’ذال’ باید بدل از ’دال’ باشد. (منتهی الارب). و رجوع به تشرید شود
لغت نامه دهخدا
(اِ هَِ)
باز کردن پوست درخت، راندن و دفع کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درخت پیراستن. (زوزنی). خشاوه کردن درخت را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پراکنده کردن شتران را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفریق و تمزیق مال. (از اقرب الموارد) ، کار و تراش اول درتیر قمار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مایل به غروب شدن آفتاب، درگرفتن ابر آفتاب را و پوشش مانند تنک وبی آب گرداگرد آن شدن، عمامه بر سر بستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشحیذ
تصویر تشحیذ
تیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشویذ
تصویر تشویذ
دستاری کردن دستار بر سر نهادن (دستار عمامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجذیذ
تصویر تجذیذ
رویگردانی رویگردانی از پیروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشحیذ
تصویر تشحیذ
((تَ))
تیز کردن
فرهنگ فارسی معین
تند کردن، تیز کردن، روشن سازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد