جدول جو
جدول جو

معنی تشجیع - جستجوی لغت در جدول جو

تشجیع
دلیر کردن، قوی دل ساختن، جرئت دادن
تصویری از تشجیع
تصویر تشجیع
فرهنگ فارسی عمید
تشجیع
(اِنْ)
دلیر کردن کسی را. (زوزنی). دلیر کردن و دل دادن کسی را. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دلیر کردن و قوت قلب دادن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، به شجاعت صفت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، دلیر گردانیدن و پیش فرستادن کسی را بر کاری. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : شجّعه علی الامر، جرأه و اقدمه . (المنجد)
لغت نامه دهخدا
تشجیع
دلیرکردن
تصویری از تشجیع
تصویر تشجیع
فرهنگ لغت هوشیار
تشجیع
((تَ))
دلیر کردن، جرأت دادن
تصویری از تشجیع
تصویر تشجیع
فرهنگ فارسی معین
تشجیع
اغوا، انگیزش، تحریص، تحریض، تحریک، ترغیب، تشویق، دلیر کردن، جرات کردن، قوی دل ساختن، روحیه دادن، برانگیختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترجیع
تصویر ترجیع
برگردانیدن، بازگشت دادن، آواز را در گلو گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسجیع
تصویر تسجیع
سخن با سجع و قافیه گفتن، کلام موزون گفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشریع
تصویر تشریع
بیان کردن و نمودار ساختن راه یا شریعت، شریعت آوردن، آیین ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشنیع
تصویر تشنیع
بسیار بدگفتن از کسی، کسی را زشت شمردن، عیوب کسی را آشکار کردن، رسوا ساختن کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشییع
تصویر تشییع
در مراسم دفن مرده شرکت کردن و دنبال جنازه رفتن، بدرقه رفتن، به قصد وداع دنبال کسی رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ هَِ)
بیان کردن راه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، به آبشخور آوردن. (زوزنی). به آب آوردن شتران را که احتیاج به کشیدن دلو و ریختن آن در حوض نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فرورفتن در آب، شراع قرار دادن سفینه را. (از اقرب الموارد) ، در عرف فقیهان و حقوق دانان، قانون نهادن. وضع قانون. قانون گذاری، در تداول خاص متشرعه، امر غیرمشروعی را بشرع منسوب داشتن، چنانکه امر غیرمحرمی را حرام یا عمل غیرواجب را واجب شمردن. بدعت نهادن. امر غیردینی را در دین وارد ساختن
لغت نامه دهخدا
(اِ هَِ)
نعلین را شسع کردن. (زوزنی). دوال ساختن برای نعل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شفاعت کسی بدادن. (زوزنی). شفاعت دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال:شفع شفاعه فشفعته، ای طلب المعاونه فقبلت شفاعته ای طلبه و اعطیته الشفاعه. (اقرب الموارد) ، شفع یا جفت چیزی گردانیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
همدیگر شریک شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). همدیگر شریک شدن در خانه، توافق بر کاری، پراکنده شدن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، خود را شیعی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
سیر شدن. (دهار) نزدیک سیری رسیدن گوسپندان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : شبعت غنمه تشبیعاً اذا قاربت الشبع و لم تشبع. (منتهی الارب) ، (اصطلاح علم بدیع) نزد بلغا از محسنات لفظیه است و آن چنان است که لفظ قافیه را ابتداء بیت دوم کنند و اگر در هر مصراع همچنین کنند خوبتر و لطیفتر آید مثاله:
ز من دل ببردی و خستی جگر
جگر عاشقان را بدین سان نگر
نگر کز غمت شد پریشان دلم
دلم به چنین زد چو دیدم خطر.
.... واین اعم است از معاد.. (کشاف اصطلاحات الفنون). و به اصطلاح تشبیع چنان است که لفظ قافیه را ابتدای بیت دوم آرند و همچنین اگر در جمیع ابیات آرند بهتر بود.. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درگذشتن در عزیمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تصمیم گرفتن بر امری. (از اقرب الموارد). تصمیم. (متن اللغه) ، بسیار سر شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیار سر شکستن و مجروح کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِنْ)
منقش کردن به درختان. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نقش کردن به صورت درخت و از اینجا است جامۀ مشجر. (آنندراج) ، درخت شدن گیاه. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زراعت درخت کردن مکانی را و این مستحدث است. (از المنجد) ، بالای شاخ نهادن خوشۀ خرمابن را تا شکسته نگردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
فراهم آوردن قوم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تفجیع
تصویر تفجیع
دردمند ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجیع
تصویر تنجیع
کار سازی پند
فرهنگ لغت هوشیار
باز گرداندن، درگلو غلتاندن آواز، باز خواهی باز خواستن داده انا الله و انا الیه راجعون را گفتن، بازگشت دادن -1 بر گردانیدن، آواز را در گلو گردانیدنتحریر دادن، بر گشت باز گرد، ترجیع بند، جمع ترجیعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشفیع
تصویر تشفیع
شفاعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشریع
تصویر تشریع
بیان کردن شریعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشجیر
تصویر تشجیر
شاخ و برگ کشیدن نگاشتن: دارو درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشبیع
تصویر تشبیع
بدرهه کردن به دنبال رفتن، فروزانیدن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشییع
تصویر تشییع
از پی مسافر و جنازه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشایع
تصویر تشایع
همدیگر شریک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشنیع
تصویر تشنیع
عیب کسی را آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بار آهنگی آهنگین نوشتن با سجع سخن گفتن کلام موزون گفتن،جمع تسجیعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشفیع
تصویر تشفیع
((تَ))
شفیع قرار دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشنیع
تصویر تشنیع
((تَ))
بد گفتن از کسی، رسوا ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسجیع
تصویر تسجیع
((تَ))
با سجع سخن گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشییع
تصویر تشییع
((تَ))
بدرقه رفتن، جنازه را تا محل دفن همراهی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترجیع
تصویر ترجیع
((تَ))
برگردانیدن، آواز را در گلو گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشریع
تصویر تشریع
((تَ))
شریعت آوردن، آیین نهادن
فرهنگ فارسی معین