جدول جو
جدول جو

معنی تشجیر - جستجوی لغت در جدول جو

تشجیر
(اِنْ)
منقش کردن به درختان. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نقش کردن به صورت درخت و از اینجا است جامۀ مشجر. (آنندراج) ، درخت شدن گیاه. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زراعت درخت کردن مکانی را و این مستحدث است. (از المنجد) ، بالای شاخ نهادن خوشۀ خرمابن را تا شکسته نگردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تشجیر
شاخ و برگ کشیدن نگاشتن: دارو درخت
تصویری از تشجیر
تصویر تشجیر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشجیع
تصویر تشجیع
دلیر کردن، قوی دل ساختن، جرئت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفجیر
تصویر تفجیر
جاری ساختن آب، روان کردن آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشهیر
تصویر تشهیر
مشهور کردن، شهره کردن، رسوایی کسی را شهرت دادن، رسوا ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشمیر
تصویر تشمیر
دامن بالا زدن، به شتاب و به سرعت گذشتن، ارادۀ کاری کردن، آمادۀ کاری شدن و چابکی کردن، قصد مکانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشویر
تصویر تشویر
اشاره کردن، شرمنده ساختن، شرمساری، آشوب و اضطراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحجیر
تصویر تحجیر
اطراف زمینی را علامت گذاشتن یا سنگ چینی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشطیر
تصویر تشطیر
در بدیع نوعی تسمیط که در آن، هر یک از مصراع های بیت دو قسمت شده و در هر قسمت قافیه ای آورده می شود، برای مثال مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم / تو میان ما ندانی که چه می رود نهانی (سعدی۲ - ۵۹۷)، دو نیمه کردن، دو قسمت کردن چیزی، مالی را با کسی دو نیمه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
درگذشتن در عزیمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تصمیم گرفتن بر امری. (از اقرب الموارد). تصمیم. (متن اللغه) ، بسیار سر شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بسیار سر شکستن و مجروح کردن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِنْ)
دلیر کردن کسی را. (زوزنی). دلیر کردن و دل دادن کسی را. (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دلیر کردن و قوت قلب دادن کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، به شجاعت صفت کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، دلیر گردانیدن و پیش فرستادن کسی را بر کاری. (از اقرب الموارد) (از المنجد) : شجّعه علی الامر، جرأه و اقدمه . (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گلیم از پشت ستور برگرفتن از جهت رحاله. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد). جل از پشت ستور برگرفتن جهت گذاشتن زین و پالان. (ناظم الاطباء) ، خوشۀ خرما و مانند آن را بر شاخ نهادن تا شکسته نگردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خالی کردن آوند را، به چرا گذاشتن ستور را شباروز و ترک کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خرمن کردن ماه یا گرد شدن ماه به خطی باریک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خطی گرد ماه برآمده شدن و خرمن کردن ماه. (آنندراج). گرد شدن ماه به خطی باریک و باشاد فروشدن در میغ. (تاج المصادر بیهقی). گرد شدن ماه (احاطه شدن) به خط باریکی که در آن غلظت نباشد و یا در پیرامون آن دایره ای از ابر پدید آید. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). هاله برآمدن بر گرد ماه، داغ کردن گرداگرد چشم شتر به آهن مدور. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) : حجرت عین البعیر، اذا وسمت حولها بمیسم مستدیر. (منتهی الارب) ، تحجیر گل، تحجر آن. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، (اصطلاح فقه و حقوق) بمعنی سنگ چین کردنست چنانکه در مادۀ 142 قانون مدنی است: ’شروع در احیاءاز قبیل سنگ چین اطراف زمین یا کندن چاه و غیره تحجیر است و موجب مالکیت نمیشود ولی برای تحجیرکننده ایجاد حق اولویت در احیاء می نماید’. قانون مدنی برای تحجیر دو مثال بیان نموده و به کلمه غیره از ذکر اقسام دیگر تحجیر از قبیل دیوار کشیدن و نهر کندن و درخت در دور زمین کاشتن صرف نظر کرده است. منظور ماده ازکندن چاه، چاهی است که هنوز به نتیجۀ مطلوب نرسیده باشد، چنانکه هرگاه چاه برای آب است به آب نرسیده باشد و پس از رسیدن به آب احیاء محسوب میگردد. مادۀ 160 قانون مدنی به این امر تصریح مینماید: ’هر کس درزمین خود یا در اراضی مباحه، بقصد تملک، قنات یا چاهی بکند تا به آب برسد یا چشمه ای جاری کند، مالک آب آن میشود و در اراضی مباحه، مادامی که به آب نرسیده تحجیر محسوب است’. و همچنین است کندن نهر، چنانکه مادۀ 149 قانون مدنی میگوید: ’هر کس در زمین مباح نهری بکند و متصل کند به رودخانه، آن نهر را احیاء کرده و مالک آن نهر میشود، ولی مادامی که متصل به رودخانه نشده است تحجیر محسوب است’. تحجیری که ایجاد حق اولویت در اراضی موات مینماید دارای شرایط خاصی است که در حقوق مدنی یاد شده است. رجوع به حقوق مدنی تألیف امامی ج 1 صص 131- 135 و فرهنگ حقوقی جعفری شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
یا بشجر نام درختی است که کمان را از چوب آن سازند و آن را به عربی نبع گویند. (برهان) (سروری). درخت نبع که از چوب آن کمان سازند. (ناظم الاطباء). مؤلف انجمن آرا پس از نقل عبارت برهان آرد. بیشتر آن درخت در قلۀ کوه روید. (از آنندراج). آلش. خدنگ. (زمخشری). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 214 شود. نوعی از آن توسکا است. (درختان جنگلی ایران ثابتی ص 166). نوع دیگر آن راش است. (ایضاً ص 166). نام درختی است که در قلۀ کوه روید و از چوب آن کمان سازند. (فی السامی: النبع بشجر) (رشیدی: بشجر). نام درختی است که ازآن چوب کمان گیرند و به عربی نبع گویند. (سروری)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
تنقیص نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، عیب کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). عیب کردن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیب کردن و بد گفتن و بد شنوانیدن کسی را. (از المنجد). بد گفتن کسی را. (از متن اللغه) ، پلک چشم گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تثجیر
تصویر تثجیر
پهن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفجیر
تصویر تفجیر
آب روان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پرده ای که میان خانه یا خیمه کشند تا خانه را بدو قسمت ظاهر و نهفته کنند
فرهنگ لغت هوشیار
سنگ چینی نشانه نهادن با سنگ زبانزد آگاشتی (آگاشتن ثیت کردن ثبت دادن) زمین مرده را پیش از آبادانی برای گرفتن نورده (قباله) با سنگ چین نشانه می نهند علامت گذاری اراضی موات پیش از آباد کردن آنها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشفیر
تصویر تشفیر
کاهش دارایی از دست رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشطیر
تصویر تشطیر
دو قسمت کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشریر
تصویر تشریر
خشکاندن به آفتاب، به نام کردن سرشناس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشجیع
تصویر تشجیع
دلیرکردن
فرهنگ لغت هوشیار
شرماندن شرمنده کردن، دلهره دادن، نماردن (نمار اشاره) اشاره کردن، شرمنده ساختن شرمنده کردن، شرمساری شرمزدگی، شور و اضطراب آشوب، جمع تشویرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشهیر
تصویر تشهیر
آشکار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشنیر
تصویر تشنیر
رسواکردن رسوایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشمیر
تصویر تشمیر
دامن بالا زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشکیر
تصویر تشکیر
سپاس داری نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشمیر
تصویر تشمیر
((تَ))
دامن بالا زدن، دامن در چیدن، آماده کاری شدن، به سرعت گذشتن، تشمر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشویر
تصویر تشویر
اشاره کردن، شرمنده ساختن، اضطراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفجیر
تصویر تفجیر
((تَ))
روان کردن، گشوده کردن، آب بدوانیدن، جمع تفجیرات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشهیر
تصویر تشهیر
((تَ))
مشهور کردن، رسوا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشجیع
تصویر تشجیع
((تَ))
دلیر کردن، جرأت دادن
فرهنگ فارسی معین
تبلیغ، تبلیغات
دیکشنری اردو به فارسی