جدول جو
جدول جو

معنی تشاجی - جستجوی لغت در جدول جو

تشاجی
(تَ)
ع مص) استوار و قوی شدن، اندوهگین گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تمنع و تحازن. (متن اللغه). تحازن یعنی تظاهر به اندوه. (از المنجد). تشاجی زن بر شوی خود، تمنع و تحازن وی. (از اقرب الموارد)، گام نزدیک گذاشتن چاپار در رفتار، تشاجت الدابه، تقرمطت فی مشیها. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تشاجی
استوار و قوی شدن
تصویری از تشاجی
تصویر تشاجی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تشاجر
تصویر تشاجر
مشاجره کردن، با هم نزاع کردن، با یکدیگر خلاف و کشمکش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تناجی
تصویر تناجی
راز گفتن، با هم راز گفتن
فرهنگ فارسی عمید
همان ابن سعد العشیره در نسب جعفیین است، (منتهی الارب) (تاج العروس ذیل ش ج و)
لغت نامه دهخدا
(اِمْ)
با هم مراد داشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ابن نمر حضرمی جاهلی است، توبه بن زرعه بن نمربن شاجی از فرزندان او است، فتح مصر را دریافته است، (منتهی الارب) (تاج العروس ذیل ش ج و)
لغت نامه دهخدا
مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از شعرای عثمانی و پدر تاج بک زاده جعفر و سعدی از شعرای ترکیه میباشد، وی در زمان ولایت عهد سلطان بایزید سمت دفترداری او را داشته است، از اوست:
گوزیاشلو کوکل زلف پریشانلر ایچنده
قالدم قرکوکیجه ده بارانلر ایچنده
مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از شعرای ایران است، وی در دوران سلطنت عالم گیر شاه بهندوستان رفت و به وی انتساب یافت، از اوست:
در حیرتم کنون که جهان پر ز کشتنی است
بیکار در نیام چرا ذوالفقار ماند؟
لغت نامه دهخدا
منسوب به تاج، رجوع به تاج شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَلْ لُ)
با یکدیگر راز گفتن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). باهم راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یُ)
یکدیگر را هجاکردن. مهاجات. (مجمل اللغه از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). با هم هجو کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). همدیگر را هجو کردن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بهم درشدن کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با یکدیگر خلاف کردن. (زوزنی) (دهار). منازعت و خلاف کردن دو گروه با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نزاع کردن دو کس با هم. (آنندراج) (از متن اللغه). تخالف و تنازع قوم. بیکدیگر درآمدن آنان در نزاع بمانند اشتباک درختان. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بر یکدیگر نیزه زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از دهار) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، چریدن ستور تمام گیاه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به خوزدن رسیدن درخت. (منتهی الارب) ، درآمدن چیزی در چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ کِ)
همدیگر را گله کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گله کردن بعض قوم از بعض دیگر. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
متفرق و پریشان شدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تفرق قوم. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد) ، تسابق قوم. (متن اللغه) (المنجد) ، باهم دور شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تباعد. (اقرب الموارد) (المنجد) : تشاءی مابینهما، تباعد. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَجْ جُ)
شکافدار گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
با هم چیستان گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهاجی
تصویر تهاجی
هم نکوهی نکوهیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناجی
تصویر تناجی
همرازی با هم راز گفتن، با هم راز گفتن با یکدیگر راز کردن، سرگوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاجی
تصویر شاجی
فرم انگیز (فرم: غم)
فرهنگ لغت هوشیار
هم ستیزی هم تاشگی با هم نزاع کردن با همس ستیزیدن مشاجره کردن، کشمکش مشاجره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشاکی
تصویر تشاکی
گلگی: گله داشتن از یکدیگر شکایت کردنگله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراجی
تصویر تراجی
هم آرزویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تناجی
تصویر تناجی
((تَ))
با هم راز گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشاجر
تصویر تشاجر
((تَ جُ))
با هم نزاع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشاکی
تصویر تشاکی
((تَ))
از یکدیگر شکایت کردن، گله کردن
فرهنگ فارسی معین
از ماهیان خزری، کولی ماهی، عضله ی پشت ساق پا
فرهنگ گویش مازندرانی