سرگین گردان، حشره ای سیاه و پردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سرگین غلتان، سرگین گردانک، خروک، خبزدو، خبزدوک، خزدوک، کوزدوک، چلاک، چلانک، کستل، گوگار، گوگال، گوگردانک، بالش مار، کوز، جعل، قرنبا
سِرگین گَردان، حشره ای سیاه و پِردار، بزرگ تر از سوسک های خانگی که در بیابان های گرم پیدا می شود و بیشتر روی سرگین حیوانات می نشیند و آنرا با چرخاندن حمل میکند، سِرگین غَلتان، سِرگین گَردانَک، خَروَک، خَبَزدو، خَبَزدوک، خَزدوک، کَوَزدوک، چَلاک، چَلانَک، کَستَل، گوگار، گوگال، گوگَردانَک، بالش مار، کَوَز، جُعَل، قُرُنبا
یله کردن ستور و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی). یله کردن گوسفند و آنچه بدان ماند. (زوزنی). گذاشتن ستور را بر سر خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تسییب کسی، به سر خود رها کردن او را آنچنانکه هر جا بخواهد برود. (از متن اللغه) ، سائبه کردن یا فروگذاشتن ناقه را. (از متن اللغه). و رجوع به سائبه شود
یله کردن ستور و آنچه بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی). یله کردن گوسفند و آنچه بدان ماند. (زوزنی). گذاشتن ستور را بر سر خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تسییب کسی، به سر خود رها کردن او را آنچنانکه هر جا بخواهد برود. (از متن اللغه) ، سائبه کردن یا فروگذاشتن ناقه را. (از متن اللغه). و رجوع به سائبه شود
دوشیدن شیر گردآمده ناقه را. (از متن اللغه) ، فرو گذاشتن شتر ماده، شیر را از پستان بدون دوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) ، مختلف شدن کارها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مختلف شدن کارها برکسی چنانکه نداند کدام را دنبال کند: تسیّاءت علی فلان الامور، اختلفت فلایدری ایها یتبع. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (ازالمنجد) ، اقرار کرن فلان پس از انکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقرار کردن فلان به حق کسی بعد از انکار: تسیّأت فلان بحقی، اقرّ به بعد انکار. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
دوشیدن شیر گردآمده ناقه را. (از متن اللغه) ، فرو گذاشتن شتر ماده، شیر را از پستان بدون دوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) ، مختلف شدن کارها. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مختلف شدن کارها برکسی چنانکه نداند کدام را دنبال کند: تَسَیَّاءَت علی فلان الامور، اختلفت فلایدری ایها یتبع. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (ازالمنجد) ، اقرار کرن فلان پس از انکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اقرار کردن فلان به حق کسی بعد از انکار: تسیّأت فلان بحقی، اقرّ به بعد انکار. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
راندن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، از شهر بیرون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از غیاث اللغات) (ازآنندراج) (ناظم الاطباء). اخراج کردن کسی از شهری به شهری دیگر. (از متن اللغه). اخراج و اجلای کسی از شهری. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، جامۀ مخطط بافتن به خطها چون دوال. (تاج المصادر بیهقی). جامۀ خطدار بافتن مانند دوال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قرار دادن مرد خطهای چون دوال را بر جامه اش. (از متن اللغه). قراردادن خطهای چون دوال بر جامه و نیزه. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، جل از پشت ستور بازکردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، مثل پدید کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). روان کردن مثل میان مردم. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، احادیث اوائل آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، حنای مخطط بستن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خضاب کردن زن. (از متن اللغه) ، روان کردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، سیر دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، (اصطلاح احکام نجوم) در اصطلاح منجمان تسییر استخراج بعد است از درجۀ دلیل تا آن درجه که مدار حکم بدوست و در بیشتری از تسییرات که رانندمدت هر درجه ای را سالی شمرند و گاهی ده یا صد یا هزار سال و گاهی یکروز یا کمتر (ح التفهیم. ص 525. چ جلال همایی). تسییر، سیردادن درجه است بمقدار معینی و در احکام نجوم مقرر است که چون درجۀ طالع مولودی را سیر دهیم و به درجه ای از درجات سهامات یا جایگاه سیارات رسد اثر خاصی بر آن مترتب است. (یادداشت از سیدجلال الدین تهرانی). نزد منجمان نام عملی است و بیانش در لفظ حد بگذشت. (کشاف اصطلاحات الفنون) : از طالع میلاد تو دیدندرصدها اختر شمران، رومی و یونانی و مائی تسییر براندند و براهین بفزودند هیلاج نمودند که جاوید بقائی. خاقانی. هرکه را تسییر درجۀ طالع دولت به جرم قاطع محنت رسید. (جهانگشای جوینی)
راندن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان عادل بن علی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، از شهر بیرون کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از غیاث اللغات) (ازآنندراج) (ناظم الاطباء). اخراج کردن کسی از شهری به شهری دیگر. (از متن اللغه). اخراج و اجلای کسی از شهری. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، جامۀ مخطط بافتن به خطها چون دوال. (تاج المصادر بیهقی). جامۀ خطدار بافتن مانند دوال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قرار دادن مرد خطهای چون دوال را بر جامه اش. (از متن اللغه). قراردادن خطهای چون دوال بر جامه و نیزه. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، جل از پشت ستور بازکردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، مثل پدید کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). روان کردن مثل میان مردم. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، احادیث اوائل آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، حنای مخطط بستن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خضاب کردن زن. (از متن اللغه) ، روان کردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، سیر دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، (اصطلاح احکام نجوم) در اصطلاح منجمان تسییر استخراج بعد است از درجۀ دلیل تا آن درجه که مدار حکم بدوست و در بیشتری از تسییرات که رانندمدت هر درجه ای را سالی شمرند و گاهی ده یا صد یا هزار سال و گاهی یکروز یا کمتر (ح التفهیم. ص 525. چ جلال همایی). تسییر، سیردادن درجه است بمقدار معینی و در احکام نجوم مقرر است که چون درجۀ طالع مولودی را سیر دهیم و به درجه ای از درجات سهامات یا جایگاه سیارات رسد اثر خاصی بر آن مترتب است. (یادداشت از سیدجلال الدین تهرانی). نزد منجمان نام عملی است و بیانش در لفظ حد بگذشت. (کشاف اصطلاحات الفنون) : از طالع میلاد تو دیدندرصدها اختر شمران، رومی و یونانی و مائی تسییر براندند و براهین بفزودند هیلاج نمودند که جاوید بقائی. خاقانی. هرکه را تسییر درجۀ طالع دولت به جرم قاطع محنت رسید. (جهانگشای جوینی)
برگماشته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مسلط شدن بر چیزی و اشراف داشتن و نگهبانی کردن بر آن و متعهد احوال آن شدن. (از متن اللغه) ، مسلط کردن. (ناظم الاطباء)
برگماشته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مسلط شدن بر چیزی و اشراف داشتن و نگهبانی کردن بر آن و متعهد احوال آن شدن. (از متن اللغه) ، مسلط کردن. (ناظم الاطباء)
تسپی نصراله فلسفی در فرهنگ اعلام تمدن قدیم فوستل دوکولانژ این کلمه را ’تسیپی’ ضبط کرده ونوشته است: از بلاد قدیمی بئوسیالبه است که امروز آن را نئوکوریو یا درمیوکاسترو مینامند. مردم این شهر در جنگهای ایران و یونان با سپاهیان لئونیداس یاری کردند و بدین واسطه مشهورند. و رجوع به تسپی شود
تسپی نصراله فلسفی در فرهنگ اعلام تمدن قدیم فوستل دوکولانژ این کلمه را ’تسیپی’ ضبط کرده ونوشته است: از بلاد قدیمی بئوسیالبه است که امروز آن را نئوکوریو یا درمیوکاسترو مینامند. مردم این شهر در جنگهای ایران و یونان با سپاهیان لئونیداس یاری کردند و بدین واسطه مشهورند. و رجوع به تسپی شود
روان کردن مایع. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). روان راندن آب و آنچه بدان ماند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راندن آب و مانند آن. (آنندراج). جاری ساختن آب و مانند آن. (از متن اللغه). جاری ساختن. (از اقرب الموارد). جاری ساختن آب. (از المنجد)
روان کردن مایع. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). روان راندن آب و آنچه بدان ماند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راندن آب و مانند آن. (آنندراج). جاری ساختن آب و مانند آن. (از متن اللغه). جاری ساختن. (از اقرب الموارد). جاری ساختن آب. (از المنجد)
دوشیدن شیر گردآمده را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، فروگذاشتن شتر ماده، شیر را از پستان بدون دوشیدن: سیأت و تسیأت الناقه، ارسلت اللبن من غیر حلب. (از المنجد). و رجوع به تسیؤ شود، برآوردن اسب نره را، بدون استواری انعاظ آن: سیاء الفرس ادلی و لم یستحکم انعاظه. (از متن اللغه)
دوشیدن شیر گردآمده را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، فروگذاشتن شتر ماده، شیر را از پستان بدون دوشیدن: سیأت و تسیأت الناقه، ارسلت اللبن من غیر حلب. (از المنجد). و رجوع به تسیؤ شود، برآوردن اسب نره را، بدون استواری انعاظ آن: سیاء الفرس ادلی و لم یستحکم انعاظه. (از متن اللغه)
به ایتالیایی تیسینو رودی است به سویس و ایتالیا که پس از عبور از برکۀ ماژور، از پاوی میگذرد و داخل پو میشود و 248 هزار گز طول دارد. آنیبال در سال 218 قبل از میلاد پلی بر روی آن ساخت یکی از بخشهای کشور سویس است که 15700 تن سکنه دارد و مرکز آن بلنزونا است
به ایتالیایی تیسینو رودی است به سویس و ایتالیا که پس از عبور از برکۀ ماژور، از پاوی میگذرد و داخل پو میشود و 248 هزار گز طول دارد. آنیبال در سال 218 قبل از میلاد پلی بر روی آن ساخت یکی از بخشهای کشور سویس است که 15700 تن سکنه دارد و مرکز آن بلنزونا است