آب باریک، زمینی که آب کم و باریکی در آن جاری باشد، نخ آب، جایی از رود یا دریا که بسیار گود باشد و پا به قعر آن نرسد، ته آب، غرقاب، برای مثال نه مرا با تکاب او پایاب / نه مرا با گشاد او جوشن (ابوالفرج رونی - ۱۲۳)، جنگ، نبرد
آب باریک، زمینی که آب کم و باریکی در آن جاری باشد، نخ آب، جایی از رود یا دریا که بسیار گود باشد و پا به قعر آن نرسد، ته آب، غرقاب، برای مِثال نه مرا با تکاب او پایاب / نه مرا با گشاد او جوشن (ابوالفرج رونی - ۱۲۳)، جنگ، نبرد
یکی از بخشهای شهرستان مراغه است که در جنوب خاوری این شهرستان واقع است. کوهستانی و معتدل است و از دو دهستان بنام حومه تکاب و احمدآباد که شامل 78 آبادی بزرگ و کوچک است تشکیل یافته و جمع سکنۀ آن به اضافه سکنۀ قصبۀ تکاب در حدود 32770 تن است و قراء مهم آن عبارت است از: یلقون آغاج، دورباش، قرخلو، احمدآباد بالا و پائین، سرنجه، چراغ تپه حسن آباد، قزل قشلاق، همپا. در بعضی از نقاطاین بخش آبهای معدنی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) یکی از دهستانهای بخش ریوش شهرستان کاشمر است. این دهستان از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته در حدود 6500 تن سکنه دارد و قراء مهم آن عبارتند از ناس با 2000 تن سکنه و عطائیه با 340 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) یکی از دهستانهای چهارگانه بخش نوخندان شهرستان درگزاست و از 13 آبادی تشکیل یافته و جمعیت آن در حدود 4000 تن است و قریۀ مهم این دهستان سعدآباد است که 850 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) نام الگه و ولایتی هم هست. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). نام الگه ای در ولایت خبیص کرمان. (ناظم الاطباء) قصبۀ مرکز بخش و دهستان تکاب شهرستان مراغه است و نام پیشین آنجا ’تیکان تپه’ بود و دارای اهمیت نظامی است و 3210 تن سکنه و یک بیمارستان و چند دبستان و حمام و یک کار خانه برق و تعدادی مغازه و دو خیابان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
یکی از بخشهای شهرستان مراغه است که در جنوب خاوری این شهرستان واقع است. کوهستانی و معتدل است و از دو دهستان بنام حومه تکاب و احمدآباد که شامل 78 آبادی بزرگ و کوچک است تشکیل یافته و جمع سکنۀ آن به اضافه سکنۀ قصبۀ تکاب در حدود 32770 تن است و قراء مهم آن عبارت است از: یلقون آغاج، دورباش، قرخلو، احمدآباد بالا و پائین، سرنجه، چراغ تپه حسن آباد، قزل قشلاق، همپا. در بعضی از نقاطاین بخش آبهای معدنی وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) یکی از دهستانهای بخش ریوش شهرستان کاشمر است. این دهستان از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته در حدود 6500 تن سکنه دارد و قراء مهم آن عبارتند از ناس با 2000 تن سکنه و عطائیه با 340 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) یکی از دهستانهای چهارگانه بخش نوخندان شهرستان درگزاست و از 13 آبادی تشکیل یافته و جمعیت آن در حدود 4000 تن است و قریۀ مهم این دهستان سعدآباد است که 850 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) نام الگه و ولایتی هم هست. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). نام الگه ای در ولایت خبیص کرمان. (ناظم الاطباء) قصبۀ مرکز بخش و دهستان تکاب شهرستان مراغه است و نام پیشین آنجا ’تیکان تپه’ بود و دارای اهمیت نظامی است و 3210 تن سکنه و یک بیمارستان و چند دبستان و حمام و یک کار خانه برق و تعدادی مغازه و دو خیابان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
یک قسم درخت جنگلی است در شمال ایران که رنگ برگ و پوستش تار است. (فرهنگ نظام). چوب این درخت کم دوام و غالباً جهت سوخت بکار رود و بیشتر در کنار رودخانه ها و آبگیرها و باتلاقها میروید و در پاره ای از روستاهای گیلان آنراتوسه و توسکا، نامند و رجوع به توسکا و توسه شود
یک قسم درخت جنگلی است در شمال ایران که رنگ برگ و پوستش تار است. (فرهنگ نظام). چوب این درخت کم دوام و غالباً جهت سوخت بکار رود و بیشتر در کنار رودخانه ها و آبگیرها و باتلاقها میروید و در پاره ای از روستاهای گیلان آنراتوسه و توسکا، نامند و رجوع به توسکا و توسه شود
دهی از دهستان قیلاب بالا، در بخش الوار، ناحیۀ گرمسیر شهرستان خرم آباد است و در 30هزارگزی شمال خاوری حسینیه و 24هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع است، سرزمین آن تپه ماهور و آب آن از رود خانه بلارود است، دارای 108 تن سکنه و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است، صنایع دستی مردم آن ده فرش بافی و راه آن مالرو است، ساکنین آنجا از طایفۀ قلاوند میباشند و برای تعلیف احشام خود به ییلاق و قشلاق روند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی از دهستان قیلاب بالا، در بخش الوار، ناحیۀ گرمسیر شهرستان خرم آباد است و در 30هزارگزی شمال خاوری حسینیه و 24هزارگزی شمال خاوری راه شوسۀ خرم آباد به اندیمشک واقع است، سرزمین آن تپه ماهور و آب آن از رود خانه بلارود است، دارای 108 تن سکنه و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل اهالی آن زراعت و گله داری است، صنایع دستی مردم آن ده فرش بافی و راه آن مالرو است، ساکنین آنجا از طایفۀ قلاوند میباشند و برای تعلیف احشام خود به ییلاق و قشلاق روند، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کالج در بخش مرکزی شهرستان نوشهر و دو هزارگزی جنوب المده، بر کنار شوسۀ المده به گلندرود قرار دارد. دشتی معتدل و مرطوب است و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه کچ رود و محصول آنجا برنج است و شغل مردم آنجا زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 109 شود
دهی است از دهستان کالج در بخش مرکزی شهرستان نوشهر و دو هزارگزی جنوب المده، بر کنار شوسۀ المده به گلندرود قرار دارد. دشتی معتدل و مرطوب است و 100 تن سکنه دارد. آب آن از رود خانه کچ رود و محصول آنجا برنج است و شغل مردم آنجا زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 109 شود
دهی است از دهستان بالا خیابان که در بخش مرکزی شهرستان آمل و 13 هزارگزی شوسۀ آمل به لاریجان قرار دارد. دشتی معتدل و مرطوب است. و 315 تن سکنه دارد. آب آن از تجرود هراز و محصول آنجابرنج و مختصری غله و لبنیات است. شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی زنان شال بافی است. راه مالرودارد و عده ای از سکنه آنجا در تابستان به ییلاق کمربن میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 114 شود
دهی است از دهستان بالا خیابان که در بخش مرکزی شهرستان آمل و 13 هزارگزی شوسۀ آمل به لاریجان قرار دارد. دشتی معتدل و مرطوب است. و 315 تن سکنه دارد. آب آن از تجرود هراز و محصول آنجابرنج و مختصری غله و لبنیات است. شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی زنان شال بافی است. راه مالرودارد و عده ای از سکنه آنجا در تابستان به ییلاق کمربن میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 114 شود
زمین آبکند را گویند و وسط حقیقی دو کوه را نیز گفته اند که دره باشد و زمینی را نیز گویند که از دره و غیر دره که در آن بعضی جا آب فرو رود و از جای دیگر برآید و بعضی جا خشک باشد و در بعضی جا ایستاده و بعضی جا روان باشد و بعضی جاهای آن سبز و مرغزار بود. (برهان) (ناظم الاطباء). زمین آبکند را گویند و وسط و میانۀ دو کوه را که دره باشد نیز در برهان آورده و گفته زمینی از دره و غیره که در بعضی جای آن آب فرورود و از دیگر جای برآید و در بعضی آب ایستاده باشد و در بعضی جای روان و این لغت را در فرهنگ جهانگیری نیافتم و در برهان شاهد و برهانی نیست و بنا بر قیاس از لغت تک که بمعنی بن حوض یا آب گیر مذکور شد، تکاب بن آب خواهد بود و شعر امیرخسرو دهلوی مؤید این معنی است. شعر: تکابی بد پرآب و سبزه در وی بلندیهاش پیرامن پیاپی. و شعر حکیم ابوالفرج رونی این معنی را ثابت می کند که شعر: آمد آن مهرماه سرو سخن گرم در گفتگوی شد با من زیر او در سؤال با من تیز بم من در جواب او الکن عرصه های بنات نعش تنم گشته زو تنگ تر ز شکل پرن نه مرا با تکاب او پایاب نه مرا با گشاد او جوشن. (انجمن آرا) (آنندراج). چو ابر چتر تو سیل ظفر برانگیزد از او کمینه تکابی فرات و جیحون باد. انوری. رجوع به تکاو شود. ، رشیدی بمعنی جنگ و خصومت نیز استنباط کرده. (انجمن آرا) (آنندراج) ، قمع و قیف و خوهن نیز می باشد. (ناظم الاطباء). تکاو. تکاه. قیف. بتو. راحتی. ترجهاره. ترجهاله. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تکاو شود
زمین آبکند را گویند و وسط حقیقی دو کوه را نیز گفته اند که دره باشد و زمینی را نیز گویند که از دره و غیر دره که در آن بعضی جا آب فرو رود و از جای دیگر برآید و بعضی جا خشک باشد و در بعضی جا ایستاده و بعضی جا روان باشد و بعضی جاهای آن سبز و مرغزار بود. (برهان) (ناظم الاطباء). زمین آبکند را گویند و وسط و میانۀ دو کوه را که دره باشد نیز در برهان آورده و گفته زمینی از دره و غیره که در بعضی جای آن آب فرورود و از دیگر جای برآید و در بعضی آب ایستاده باشد و در بعضی جای روان و این لغت را در فرهنگ جهانگیری نیافتم و در برهان شاهد و برهانی نیست و بنا بر قیاس از لغت تک که بمعنی بن حوض یا آب گیر مذکور شد، تکاب بن آب خواهد بود و شعر امیرخسرو دهلوی مؤید این معنی است. شعر: تکابی بد پرآب و سبزه در وی بلندیهاش پیرامن پیاپی. و شعر حکیم ابوالفرج رونی این معنی را ثابت می کند که شعر: آمد آن مهرماه سرو سخن گرم در گفتگوی شد با من زیر او در سؤال با من تیز بم من در جواب او الکن عرصه های بنات نعش تنم گشته زو تنگ تر ز شکل پرن نه مرا با تکاب او پایاب نه مرا با گشاد او جوشن. (انجمن آرا) (آنندراج). چو ابر چتر تو سیل ظفر برانگیزد از او کمینه تکابی فرات و جیحون باد. انوری. رجوع به تکاو شود. ، رشیدی بمعنی جنگ و خصومت نیز استنباط کرده. (انجمن آرا) (آنندراج) ، قمع و قیف و خوهن نیز می باشد. (ناظم الاطباء). تکاو. تکاه. قیف. بتو. راحتی. ترجهاره. ترجهاله. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تکاو شود