شپشه در طعام افتادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). سو درافتادن در چیزی، آراستن و زینت دادن کاری را برای کسی و مرتکب آن شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تسویس فلان امری رابرای فلان آراستن و زینت دادن آن امر. (از متن اللغه). آراستن و زینت دادن امری. (از اقرب الموارد). زینت دادن کاری را برای کسی. (از المنجد) ، سیاست در گردن کسی افکندن. سوس فلان امورالناس (مجهولا) ، ای صیرملکاً. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). پادشاه شدن بر قومی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، رئیس قرار دادن کسی را برای قومی. (از متن اللغه) ، گویند سوس عظمی یعنی از اندوه هلاک شدم. (از متن اللغه)
شپشه در طعام افتادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). سو درافتادن در چیزی، آراستن و زینت دادن کاری را برای کسی و مرتکب آن شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تسویس فلان امری رابرای فلان آراستن و زینت دادن آن امر. (از متن اللغه). آراستن و زینت دادن امری. (از اقرب الموارد). زینت دادن کاری را برای کسی. (از المنجد) ، سیاست در گردن کسی افکندن. سوس فلان امورالناس (مجهولا) ، ای صیرملکاً. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). پادشاه شدن بر قومی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، رئیس قرار دادن کسی را برای قومی. (از متن اللغه) ، گویند سوس عظمی یعنی از اندوه هلاک شدم. (از متن اللغه)