جدول جو
جدول جو

معنی تسمت - جستجوی لغت در جدول جو

تسمت(اِ فِ)
میانه راه رفتن و نیکو سیرت شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آهنگ و قصد کردن راهی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قسمت
تصویر قسمت
نصیب، بهره، جزء، بخش، سرنوشت، تقدیر، در ریاضیات تقسیم
قسمت کردن: بخش کردن، تقسیم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسمی
تصویر تسمی
نامیده شدن، منسوب شدن به کسی یا قومی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسمه
تصویر تسمه
بند چرمی که به کمر خود یا به چیزی ببندند، دوال چرمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
بدگمانی، گمان بد، افترا، آنچه کسی به آن متهم شود
فرهنگ فارسی عمید
(مُتَ سَمْ مَ)
متسمت النعل، جای مابین از کمر کفش تا طرف آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جزءزیرین از وسط کفش که باریک تر است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَمْ مِ)
میانه راه رو و نیکوسیرت. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزمت
تصویر تزمت
آهسته شدن و وقار
فرهنگ لغت هوشیار
پارک پاره، زون بهره بهر بهرک، فرشیم نسک، بخش بندی جز جزو پاره، نصیب بهره، سرنوشت تقدیر: قسمت حوالتم بخرابات می کند هر چند کاین چنین شدم و آن چنان شدم. (حافظ 219) یا دیوان قسمت. جهان تقدیر: عیبم مکن برندی و بد نامی ای حکیم، کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم. (حافظ 213)، عوارضی که برای مصارف فوق العاده یا برای تامین مخارج دیوان و غیره وصول می شده است، جمع قسم. یا قسمت بزرگ. قسمت کبری در ادوارالوف: سالهاء عالم نزدیک با معشر سیصد و شصت هزار سالست و طوفان بر میانگاه است و او را اندر آن کتابی است نامش کتاب الالوف. درجه های فلک برابر هزارها نهاد نخستین هر درجه ای را هزار سال تا حصه یک سال سه ثانیه گشت و سه پنجیک ثانیه و این را قسمت بزرگ نام کردست. یا قسمت خرد. قسمت صغری در ادوارالوف (بیرونی در دنباله عبارات قبل آورد:) آنگاه بروج را دیگر بار برابر هزارها نهاد هر برجی را هزار سال. و این را انتها الوف نام کرد. آنگه سوم بار بروج را بسالها که آحادند برابر نهاد هر برجی را سالی تا انتها سالها بحاصل آمد چنانک گفتیم پیشتر زین. و چهارم بار درجه ها را برابر آحاد سالها نهاد هر درجه ای را سالی تا قسمت خرد بجای آمد. یا قسمت صغری. قسمت خرد. یا قسمت کبری. قسمت بزرگ. یا قسمت متسوعب. مستوعب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمی
تصویر تسمی
نام نهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمه
تصویر تسمه
بند چرمی که به کمر بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمن
تصویر تسمن
فربه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمع
تصویر تسمع
گوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمط
تصویر تسمط
آویختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
گمان بد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جوهریست فرومایه و کم قیمت و رنگش کبود مایل بسرخ زرد سرخ و سفید باشد عطارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمیت
تصویر تسمیت
نام نهادن نام دادن نامیدن، نامگذاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسمت
تصویر قسمت
((قِ مَ))
بهره، نصیب، جزء، سرنوشت، تقدیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
((تُ مَ))
بدگمانی، افترا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسمه
تصویر تسمه
((تَ مِ))
بند چرمی که بدان چیزی را بندند
تسمه از گرده کسی کشیدن: کارهای پرمشقت به کسی تحمیل کردن، کسی را مرعوب کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
انگ، بدنامی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قسمت
تصویر قسمت
بخش، برخ، پاره، سرنوشت، بخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
Aspersions, Defamation, Denigration, Slander
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
calomnies, diffamation, dénigrement, calomnie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
клевета
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
Verleumdungen, Verleumdung, Denigrierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
наклепи , наклеп
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
oszczerstwa, zniesławienie, oszczerstwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
诽谤 , 毁谤
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
calúnias, difamação, denigração, calúnia
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
calunnie, diffamazione, denigrazione, calunnia
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
calumnias, difamación, denigración, calumnia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
laster, smaad
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
การใส่ร้าย , การใส่ร้าย , การหมิ่นประมาท , การหมิ่นประมาท
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تهمت
تصویر تهمت
fitnah, pencemaran nama
دیکشنری فارسی به اندونزیایی