جدول جو
جدول جو

معنی تسلیمی - جستجوی لغت در جدول جو

تسلیمی(تَ)
از سادات آن دیار (کاشان) است. به غیر از این مطلع شعری از او مسموع نشد:
گویند بهاری شد و گل آمد و دی رفت
ما بی تو ندانیم که کی آمد و کی رفت.
(آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 248)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی نقش و نگار مرکب از خط های منحنی مارپیچ با شاخه های کوتاه و برگ و گل که در کتیبه ها و بعضی دیگر از کارهای نقاشی، کاشی کاری و گچ بری ترسیم می شود. بعضی محققان کلمۀ اسلیمی را همان کلمۀ «اسلامی» دانسته و گفته اند که از خط کوفی سرمشق گرفته شده، زیرا طرح های مختلف آن مشابهت بسیار با حروف کوفی درهم دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعلیمی
تصویر تعلیمی
آموزشی مثلاً ادبیات تعلیمی، عصای سبکی که در دست می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
گردن نهادن، رام شدن، واگذار کردن، سپردن، درود، سلام
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
نوعی نقاشی. هلو زدن. (مجموعۀ لغت خسروی کرمانشاهانی). رجوع باسلیم خطائی و اسلیمی خطائی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب است به تعلیم که جمعی از فرقۀ معروف به باطنی و اسماعیلی میباشند. اینان قائل به تعلم از امام معصوم هستند. چون که غیرامام را مصون از خطا نمیدانند. (از انساب سمعانی).
- تعلیمیان، اسماعیلیان: و تعلیمیان گویند که طریق معرفت صانع و ذات و صفات وی را اشکالات بسیار است و ادلۀ متعارض و عقول در آن متحیر و عاجز، پس اولیتر آن باشد که از قول صادق طلبند. (از کلیات حکیم عمر خیام، یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
آنچه قابل تعلیم باشد. درخور تعلیم. رجوع به تعلیم شود.
- جسم تعلیمی. رجوع به همین کلمه شود.
- علم تعلیمی یا علم اوسط، علم ریاضی که قسمی از علم نظری است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تسمه که بر سر لجام باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). تسمه ای که بر سر لگام بندند. (ناظم الاطباء) :
ز تعلیمی همیشه بیم دارد
ندانم از که این تعلیم دارد.
طغرا (از آنندراج).
ز تعلیمیش بخیۀ چارجل
بود نزد فارس خط چارقل.
طغرا (ایضاً).
، عصای کوچکی که در دست گیرند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
سلام کردن، تحیت و تکریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعلیمی
تصویر تعلیمی
تسمه ای که بر سر لجام اسب می بندند، عصا
فرهنگ لغت هوشیار
روشی است در هنرهای زیوزی که در بنیاد ایرانی است و پیش از اسلام درایران به کار می رفته است از طرحهای اساسی و قرار دادی هنرهای تزیینی ایرانی مرکب از پیچ و خمهای متعدد که انواع مختلف آن با شباهت بعناصر طبیعت مشخص میگردد، نوعی خط در قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلیمی
تصویر اسلیمی
((اِ))
نوعی از نقش و نگار، مرکب از ساقه های حلزونی شکل گل های مختلف با برگ های متنوع که در کتیبه ها، نقاشی ها، کاشی کاری ها و گچ بری ها ترسیم می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعلیمی
تصویر تعلیمی
((تَ))
تسمه ای که به لگام اسب بندند، عصای سبکی که به دست گیرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
((تَ))
گردن نهادن، سلام گفتن، پذیرفتن شکست و متوقف کردن جنگ، حالت اطاعت و فرمانبرداری، مطیع، فرمانبردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
واگذاری، گردن نهادن
فرهنگ واژه فارسی سره
آموزشی، تعلیماتی، آموزش داده، تربیت یافته، بارآمده، مربوطبه تعلیم، عصای کوچک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
Surrender, Submission
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
soumission, reddition
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
teslimiyet
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
제출 , 항복
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
提出 , 降伏
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
הַכְנָעָה , כְּנִיעָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
आत्मसमर्पण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
penyerahan, menyerah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
การส่ง , การยอมแพ้
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
indiening, overgave
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
подчинение , капитуляция
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
sumisión, rendición
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
sottomissione, resa
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
submissão, rendição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
提交 , 投降
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
poddanie, poddanie się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
подання , капітуляція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
Einreichung, Kapitulation
دیکشنری فارسی به آلمانی
آکادمیک، آموزشی، آموزنده
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
kuwasilisha, kujisalimisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی