جدول جو
جدول جو

معنی تسلیم - جستجوی لغت در جدول جو

تسلیم
گردن نهادن، رام شدن، واگذار کردن، سپردن، درود، سلام
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
فرهنگ فارسی عمید
تسلیم
(اِ فِ)
سلام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). سلام دادن. (دهار). سلام و تحیت و تکریم. (ناظم الاطباء) ، فاسپردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). سپردن. (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (غیاث اللغات). سپردن ودیعه را به صاحبش. (ناظم الاطباء). سپرد کردن (کذا) کسی را بسوی چیزی. (منتهی الارب). اعطای چیزی به کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). سپردن، چنانکه گویند فلانی جان به حق تسلیم کرد. (آنندراج) ، گردن نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (غیاث اللغات) (آنندراج). راضی شدن به چیزی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) :
کنون پندار مردم، آشتی کن
که در تسلیم ما چون مردگانیم.
مولوی.
سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
تا چه اندیشه کند رأی جهان آرایت.
سعدی.
ناسزایی را که بینی بختیار
عاقلان تسلیم کردند اختیار.
سعدی.
، رام شدن به کسی. (از اقرب الموارد) (از المنجد). توانا کردن اجیر مستأجر را بر نفس خویش. اطاعت وانقیاد و فرمانبرداری. سرسپردگی. (ناظم الاطباء) :
به صد تسلیم گفت ای من غلامت
زبانم وقف بر تسبیح نامت.
نظامی.
، با خشنودی به پیشواز قضا رفتن. و گویند تسلیم، پایدارماندن و دگرگون نگشتن در ظاهر و باطن هنگام نزول بلا. (از تعریفات جرجانی). الانقیاد لامر اﷲ تعالی و ترک الاعتراض فیما یلائم. (تعریفات جرجانی). عبارت است از آنکه به فعلی که به باری سبحانه و تعالی تعلق داشته باشد یا به کسانی که بر ایشان اعتراض جائز نباشد رضا دهد و به خوش منشی و تازه رویی آنرا تلقی نماید، اگرچه موافق او نبود. (نفایس الفنون). گردن دادن به حکم قضا و راضی بودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راضی بودن به حکم خدا. (از متن اللغه). رضای به قضای خدا. (ناظم الاطباء) : و اختصه بالطریق الرضیه التی من اوجبها و اولاها و احقها و احراها التسلیم لامر اﷲ تعالی و قضائه. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299).
از خداوند جهان حکم و ز بنده تسلیم.
(از تاریخ بیهقی ایضاً ص 390).
کلکش ازبهر شرف محکوم تیغ آمد بلی
مرتبت بفزود اسماعیل را تسلیم او.
خاقانی.
اولش کردم تسلیم به حق
باز تسلیم دگرسان چکنم.
خاقانی.
از سر تسلیم دل پیش عزیزان فقر
حلقه بگوش آمدن غاشیه هم داشتن.
خاقانی.
نیست کسبی از توکل خوبتر
چیست از تسلیم خود محبوبتر.
مولوی.
طریق درویشان ذکر است و شکر و خدمت و طاعت و ایثار و قناعت و توحید و توکل و تسلیم و تحمل. (گلستان).
، برهانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). رهانیدن کسی را از آفت و بی گزند داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رهانیدن و نجات دادن خدا کسی را از آفتها و عیب ها. (از متن اللغه). رهانیدن خدا کسی را از آفت. (ازاقرب الموارد) (از المنجد). سلامت دادن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). به سلامت داشتن. (غیاث اللغات). سلامت و امنیت و عافیت. (ناظم الاطباء) ، سلم دادن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بها پیش دادن در بیع، اعتراف کردن به صحت دعوی. (از متن اللغه). اعتراف و اقرار و پذیرفتاری، قبول دین اسلام. (ناظم الاطباء) ، خالص کردن چیزی را برای کسی. (از متن اللغه). خالص کردن چیزی. (از المنجد) ، (اصطلاح فقه) گفتن السلام علینا و علی عباد اﷲ الصالحین، یا السلام علیکم و رحمه اﷲ و برکاته یا هر دو. که تسلیم آخرین جزء نماز محسوب است و با تلفظ آن نماز خاتمه می یابد که مشهور است ابتداء نماز تکبیر و آخر آن تسلیم است، در علم جدل عبارت از این است ت که امری محال یا منفی یا مشروط به حرف امتناع فرض شود، سپس به قانون جدل این امر مسلم فرض شود آنگاه در صورت تقدیر وقوع این امر عدم فایدۀ آنرا رسانند، مانندقول خدا: مااتخذ اﷲ من ولد و ماکان معه من اله اذاًلذهب کل اله بما خلق و لعلا بعضهم علی بعض. (قرآن 91/23). که معنی این است ت: خدا نه فرزندی گرفته و نه جز او خدای دیگری همراه اوست. اگر چنین بود خدایان بعضی بر بعض دیگر برتری می جستند و کار عالم به سامان نمی شد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ص 769)
لغت نامه دهخدا
تسلیم
سلام کردن، تحیت و تکریم
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تسلیم
((تَ))
گردن نهادن، سلام گفتن، پذیرفتن شکست و متوقف کردن جنگ، حالت اطاعت و فرمانبرداری، مطیع، فرمانبردار
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
فرهنگ فارسی معین
تسلیم
واگذاری، گردن نهادن
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تسلیم
استرداد، تحویل، تفویض، تقدیم، واگذار، واگذاری، تمکین
متضاد: نشوز، رام، مطیع، منقاد
متضاد: عاصی، سرکش، نافرمان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تسلیم
يستسلم
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به عربی
تسلیم
Surrender, Submission
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تسلیم
soumission, reddition
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تسلیم
sumisión, rendición
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تسلیم
подчинение , капитуляция
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به روسی
تسلیم
Einreichung, Kapitulation
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به آلمانی
تسلیم
подання , капітуляція
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تسلیم
poddanie, poddanie się
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به لهستانی
تسلیم
提交 , 投降
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به چینی
تسلیم
submissão, rendição
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تسلیم
জমা , আত্মসমর্পণ
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به بنگالی
تسلیم
اطاعت , ہتھیار ڈالنا
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به اردو
تسلیم
kuwasilisha, kujisalimisha
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تسلیم
teslimiyet
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تسلیم
제출 , 항복
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به کره ای
تسلیم
提出 , 降伏
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تسلیم
הַכְנָעָה , כְּנִיעָה
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به عبری
تسلیم
sottomissione, resa
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تسلیم
penyerahan, menyerah
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تسلیم
การส่ง , การยอมแพ้
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به تایلندی
تسلیم
indiening, overgave
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به هلندی
تسلیم
आत्मसमर्पण
تصویری از تسلیم
تصویر تسلیم
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسنیم
تصویر تسنیم
(دخترانه)
نام چشمه ای در بهشت
فرهنگ نامهای ایرانی
(تَ)
از سادات آن دیار (کاشان) است. به غیر از این مطلع شعری از او مسموع نشد:
گویند بهاری شد و گل آمد و دی رفت
ما بی تو ندانیم که کی آمد و کی رفت.
(آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 248)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخلیم
تصویر تخلیم
برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحلیم
تصویر تحلیم
بردباری نمودن، به حلم منسوب کردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلیم
تصویر اسلیم
اسلام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیت
تصویر تسلیت
دل آرامی، دلداری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعلیم
تصویر تعلیم
آموزه، آموزش
فرهنگ واژه فارسی سره