معنی تسلح در لغت نامه دهخدا

سلاح پوشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)، خوش آمدن شتر حامل سلاح بدیدار و چاق نمودن آن در چشم، تسلحت الابل بأسلحتها، سمنت و حسنت فی عینک. (از متن اللغه)

معنی تسلح - جستجوی لغت در جدول جو

تسلح

لغت نامه دهخدا

تسلح

فرهنگ لغت هوشیار

تسلی

خرسندی یافتن، آرام یافتن از اندوه، خرسند و بی غم شدن، بی غمی، بی اندوهی
تسلی دادن: دلجویی کردن از شخص عزادار و ماتم زده و غم واندوه او را تخفیف دادن

فرهنگ فارسی عمید

متسلح

سلاح پوشیده

فرهنگ فارسی عمید

مسلح

کسی که سلاح جنگ با خود دارد، سلاح دار، سلاح پوشیده

فرهنگ فارسی عمید

تسلط

مسلط شدن، چیره شدن، دست یافتن بر کسی یا چیزی

فرهنگ فارسی عمید

تسلم

پذیرفتن، چیزی را دریافت کردن، اسلام آوردن

فرهنگ فارسی عمید

تسلیح

سلاح دادن، سلاح پوشاندن، مسلح ساختن

فرهنگ فارسی عمید

متسلح

(مُ تَ سَلْ لِ)

سلاح پوشنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سلاح پوشیده. (ناظم الاطباء) :... تا به مجالحان و متسلحان تشبهی کرده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 105). و رجوع به تسلح شود

لغت نامه دهخدا

تسلط

دست یافتن

معنی تسلح - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما