جدول جو
جدول جو

معنی تسفد - جستجوی لغت در جدول جو

تسفد
(اَ)
در راه تنگ رفتن. (منتهی الارب) ، تعرقب. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) (المنجد). رجوع به تعرقب شود، از پس سوار اشتر شدن. (از متن اللغه). استسفاد. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسفل
تصویر تسفل
فرود آمدن، به نشیب درآمدن، پست شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
بر یکدیگر گشنی کردن. (زوزنی). برجهیدن ددان. (منتهی الارب). برجهیدن ددان بروی یکدیگر. (ناظم الاطباء). جماع کردن بهائم. (غیاث اللغات) (آنندراج). برجستن نر بماده. (از متن اللغه). قدیقال فی غیرالانسان کالنکاح والمباشره و المجامعه فی الانسان. (بحر الجواهر)
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ)
سپند و آن تخمی باشد که جهت چشم زخم در آتش ریزند، سپد است که زمین باشد و به عربی ارض گویند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ فَ)
نام روز پنجم باشد از سالها و ماههای شمسی و در این روز فارسیان جشن کنند و عید سازند بنا بر قاعده کلیه ای که میان ایشان معمول است که چون نام ماه و روز موافق آید آن روز را عید باید کرد. دراین روز نو پوشیدن و درخت نشاندن را خوب میدانند
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بسته شدن رخنه و جز آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، مطاوعۀ تشدید. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، استقامت یافتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
گیاه سعدان جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از المنجد) ، ضد تشؤم. (المنجد). و رجوع به تشؤم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بسفر رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، میان مغرب و عشا چریدن شتران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (ازاقرب الموارد). چریدن در اوائل شب. (از المنجد) ، چریدن شتران برگهای افتاده را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تدارک حاجت کسی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تدارک حاجت کسی نمودن پیش از فوت آن. (از متن اللغه) : تسفّر شیئاً من حاجته، تدارکه . (اقرب الموارد) ، طلب کردن انکشاف روی زنان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تسفر النساء عن وجوههن، طلب سفورهن لیختار اشرقهن وجهاً و جمالا. (متن اللغه) ، خواستن از کسی نصف چیزی را که بر طریق تاوان و جرمانه بر ذمۀ او بود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، در سفیدۀ صبح یا سفیدۀ روز یا سفیدۀ عصر آمدن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). در اوائل شب آمدن. (از المنجد) ، (مص م) پذیرفتن پوست اثر چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اندک اندک گرفتن و بر خویشتن چیدن آب و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نوشیدن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد). آشامیدن همه آنچه در آوند بود. (ناظم الاطباء) : تسفطت الدنان الخمر، تشربتها. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرم شدن به آتش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : اتیتنی فی غداه قرّه و انا اتسفع بالنار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به زیر فرو شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فرو شدن و پست گردیدن و به نشیب آمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تصوب. (متن اللغه) (اقرب الموارد). تنزل. (المنجد). به نشیب آمدن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گوشت را در سیخ درآوردن برای بریان کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از المنجد) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برآمدن بر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بر یکدیگر پیشی گرفتن پرنده و شتر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
نکاح کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تزوج. (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد). مطاوع تسوید. (از المنجد). و رجوع به تسوید شود، کارزار کردن قوم: تسودالقوم اقتتلوا. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تُ فَ)
مرغی خرد و کوچک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
هیزم نیم سوخته. کذا فی المحمودی. (شعوری). این کلمه مصحف اسغده و آسغده است
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
نعت تفضیلی از سفاد. برجهنده تر بر ماده.
- امثال:
اسفد من دیک.
اسفد من ضیون.
اسفد من عصفور.
اسفد من هجرس. (مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
نام فرشته ای که موکل زمین است. (برهان) (آنندراج)
نام ماه دوازدهم. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسفه
تصویر تسفه
نادانی گولی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسود
تصویر تسود
زن کردن سیاه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسدد
تصویر تسدد
بسته شدن، استقامت یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفد
تصویر سفد
جفت شدن گای در پرند گان، به سیخ کشیدن گوشت را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسفر
تصویر تسفر
به سفر رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسفل
تصویر تسفل
به نشیت در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسفل
تصویر تسفل
((تَ سَ فُّ))
فرود آمدن، پست شدن
فرهنگ فارسی معین