جدول جو
جدول جو

معنی تسعن - جستجوی لغت در جدول جو

تسعن
(اِ غِ)
پر شدن از فربهی یا نیک فربه گردیدن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تسعن
بیش فربهی گندگی
تصویری از تسعن
تصویر تسعن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسنن
تصویر تسنن
قبول سنت و طریقه کردن، پیرو سنت بودن، نام عمومی مذاهب عمدۀ اسلامی که پیروانشان خود را پیرو سنت پیامبر اسلام و خلفای راشدین می دانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسعون
تصویر تسعون
نود، عدد «۹۰»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسعه
تصویر تسعه
نه، عدد «۹»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسعین
تصویر تسعین
نود، عدد ۹۰
فرهنگ فارسی عمید
(شِ عِ)
دوال نعل، نون زاید است. (از منتهی الارب) (از آنندراج). لغتی است در شسع به معنی دوال نعل. (از اقرب الموارد). رجوع به شسع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
متغیر شدن، به راهی درشدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گذشتن از عدوه. (از متن اللغه) ، عمل کردن به سنت. (از المنجد) ، مذهب اهل سنت را در اختیار کردن. (از متن اللغه). سنی گری، سنی شدن. مقابل تشیع. چاریاری.
- از اهل تسنن، از اهل سنت و جماعت، سنی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به سنت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خویشتن رابه انقیاد خوار و ذلیل نمودن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ رُ)
غایت فربه شدن. (تاج المصادر بیهقی). به نهایت فربهی رسیدن شتر و گوسفند، همگی چیزی گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ خَ)
واحد تساخین. تسخان. (منتهی الارب) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به تساخین شود
لغت نامه دهخدا
(اِ طِ)
نیکو دیدن هیئت مال را و نیکو یافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نگریستن به هیئت و رنگ ونهاد مال. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) : تسحن المال، نظر الی سحنائه. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
به ایتالیایی تیسینو رودی است به سویس و ایتالیا که پس از عبور از برکۀ ماژور، از پاوی میگذرد و داخل پو میشود و 248 هزار گز طول دارد. آنیبال در سال 218 قبل از میلاد پلی بر روی آن ساخت
یکی از بخشهای کشور سویس است که 15700 تن سکنه دارد و مرکز آن بلنزونا است
لغت نامه دهخدا
(اِ صِ)
گزیدن فحول یکدیگر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تکادم و دندان گرفتن فحول یکدیگر را. (از متن اللغه). تکادم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نود. (ناظم الاطباء). تسعون، مجازاً است. در تداول هجاگویان دبر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ز تسعین خرخمخانه سازم خمرۀ مرهم
بریزم اندر او سیماب و زرچوبه برون آرم.
سوزنی.
از در تسعین به جایگاه حجامت.
سوزنی.
چو من بختم برخاست او به قصد قصاص
خیار بر در تسعین من نهاد و فشار.
مختاری
لغت نامه دهخدا
(تِ عَ)
بمعنی نه که عدد معروف است. (غیاث اللغات) (آنندراج). مذکر تسع. (متن اللغه). این کلمه همیشه درمذکر استعمال می شود و تسعه رجال، یعنی نه مرد. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تسع در همین لغت نامه شود.
- تسعه عشر، در مذکر استعمال می شود یعنی پانزده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نود. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
افروخته شدن آتش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). اتقاد. رجوع به همین کلمه شود، مشتعل شدن هیزم. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برانگیخته شدن جنگ. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
گیاه سعدان جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از المنجد) ، ضد تشؤم. (المنجد). و رجوع به تشؤم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
دراز شدن مانند رشته از آب لزج و نحو آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کشیده و دراز شدن. (از متن اللغه) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَوْ وُ)
استرخای شکم و آن تسول است بر ابدال. (از متن اللغه). استرخای شکم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسول شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
به پدر خود مانستن، نشان و مکان چیزی را جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رویانیدن زمین اندک از گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
بیچاره شدن. (تاج المصادر بیهقی). درویش شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مسکین شدن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، مانند مسکین گشتن: تسکین الرجل، اذا تشبه بالمسکین. (منتهی الارب). مانند مسکین گشتن. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تمسکن شود، مطمئن شدن و وقار یافتن. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
فربه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، مبالغت کردن شخص در آنچه در او نیست، ازخوبی. (از متن اللغه). ادعا کردن شخص آنچه را از خوبی که دارای آن نیست. (از المنجد) ، فراخی دوست داشتن در خوردنی و نوشیدنی. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسمن
تصویر تسمن
فربه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسنن
تصویر تسنن
پیرو سنت بودن، متقابل تشیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسحن
تصویر تسحن
نیکو یافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعر
تصویر تسعر
برافروختگی آتش، نرخ یابی نرخ داری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعون
تصویر تسعون
نود (09)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعه
تصویر تسعه
نه، نه نرینه نه مرد نه (9)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعین
تصویر تسعین
نود (90)، نود (90)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسکن
تصویر تسکن
بیچاره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسعون
تصویر تسعون
((تِ))
عدد نود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسعین
تصویر تسعین
((تِ))
نود (90)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسنن
تصویر تسنن
پیرو سنت بودن، عقیده کسانی که پس از پیامبر، ابوبکر را خلیفه می دانند
فرهنگ فارسی معین