متغیر شدن، به راهی درشدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گذشتن از عدوه. (از متن اللغه) ، عمل کردن به سنت. (از المنجد) ، مذهب اهل سنت را در اختیار کردن. (از متن اللغه). سنی گری، سنی شدن. مقابل تشیع. چاریاری. - از اهل تسنن، از اهل سنت و جماعت، سنی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به سنت شود
متغیر شدن، به راهی درشدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). گذشتن از عَدوه. (از متن اللغه) ، عمل کردن به سنت. (از المنجد) ، مذهب اهل سنت را در اختیار کردن. (از متن اللغه). سنی گری، سنی شدن. مقابل تشیع. چاریاری. - از اهل تسنن، از اهل سنت و جماعت، سنی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به سنت شود
به ایتالیایی تیسینو رودی است به سویس و ایتالیا که پس از عبور از برکۀ ماژور، از پاوی میگذرد و داخل پو میشود و 248 هزار گز طول دارد. آنیبال در سال 218 قبل از میلاد پلی بر روی آن ساخت یکی از بخشهای کشور سویس است که 15700 تن سکنه دارد و مرکز آن بلنزونا است
به ایتالیایی تیسینو رودی است به سویس و ایتالیا که پس از عبور از برکۀ ماژور، از پاوی میگذرد و داخل پو میشود و 248 هزار گز طول دارد. آنیبال در سال 218 قبل از میلاد پلی بر روی آن ساخت یکی از بخشهای کشور سویس است که 15700 تن سکنه دارد و مرکز آن بلنزونا است
نود. (ناظم الاطباء). تسعون، مجازاً است. در تداول هجاگویان دبر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ز تسعین خرخمخانه سازم خمرۀ مرهم بریزم اندر او سیماب و زرچوبه برون آرم. سوزنی. از در تسعین به جایگاه حجامت. سوزنی. چو من بختم برخاست او به قصد قصاص خیار بر در تسعین من نهاد و فشار. مختاری
نود. (ناظم الاطباء). تسعون، مجازاً اِست. در تداول هجاگویان دُبُر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ز تسعین خرخمخانه سازم خمرۀ مرهم بریزم اندر او سیماب و زرچوبه برون آرم. سوزنی. از در تسعین به جایگاه حجامت. سوزنی. چو من بختم برخاست او به قصد قصاص خیار بر در تسعین من نهاد و فشار. مختاری
بمعنی نه که عدد معروف است. (غیاث اللغات) (آنندراج). مذکر تسع. (متن اللغه). این کلمه همیشه درمذکر استعمال می شود و تسعه رجال، یعنی نه مرد. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تسع در همین لغت نامه شود. - تسعه عشر، در مذکر استعمال می شود یعنی پانزده. (ناظم الاطباء)
بمعنی نه که عدد معروف است. (غیاث اللغات) (آنندراج). مذکر تسع. (متن اللغه). این کلمه همیشه درمذکر استعمال می شود و تسعه رجال، یعنی نه مرد. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تسع در همین لغت نامه شود. - تِسْعَهَ عَشَر، در مذکر استعمال می شود یعنی پانزده. (ناظم الاطباء)
به پدر خود مانستن، نشان و مکان چیزی را جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رویانیدن زمین اندک از گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
به پدر خود مانستن، نشان و مکان چیزی را جستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رویانیدن زمین اندک از گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
فربه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، مبالغت کردن شخص در آنچه در او نیست، ازخوبی. (از متن اللغه). ادعا کردن شخص آنچه را از خوبی که دارای آن نیست. (از المنجد) ، فراخی دوست داشتن در خوردنی و نوشیدنی. (از متن اللغه)
فربه شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، مبالغت کردن شخص در آنچه در او نیست، ازخوبی. (از متن اللغه). ادعا کردن شخص آنچه را از خوبی که دارای آن نیست. (از المنجد) ، فراخی دوست داشتن در خوردنی و نوشیدنی. (از متن اللغه)