مسواک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). مسواک بدندان مالیدن. (آنندراج). مالیدن دهان را با مسواک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مالیدن و از آن است تسویک دندان به مسواک. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد). تسوﱡک. (آنندراج)
مسواک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). مسواک بدندان مالیدن. (آنندراج). مالیدن دهان را با مسواک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مالیدن و از آن است تسویک دندان به مسواک. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد). تَسَوﱡک. (آنندراج)
توفیق دادن. (تاج المصادر بیهقی). توفیق صواب و سداد دادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و توفیق صواب و سداد دادن خدا کسی را در قول و عمل. (از متن اللغه). توفیق دادن و ارشاد کردن کسی را بر سداد یا در صواب در کردار و گفتار. (از اقرب الموارد). ارشاد کردن کسی را به صواب. (از المنجد) : و از ایزد تعالی امداد توفیق و تسدید خواهیم. (سندبادنامه ص 30) ، راست گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). راست کردن. (دهار). راست و درست کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راست و درست نمودن و درستی و استواری. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، راست کردن نیزه و در طول نهادن آنرا، خلاف تعریض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تسدید رمح، تقویم آن. (از متن اللغه) (از المنجد) : سدّد الرمح و نحوه ، قوّمه و هو خلاف عرضه . (اقرب الموارد) ، راست کردن تیر را بسوی شکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، توفیق صواب یافتن و صواب جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طلب سداد کردن کسی در اعمال خود. (از متن اللغه) ، میانه راه رفتن در قول و فعل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آموختن نضال کسی را، راندن شتر را به هر جای سبز و خرم و صاف و هموار، اصلاح کردن رخنه و ترک چیزی، نیک عمل کردن در مال خود. (از متن اللغه)
توفیق دادن. (تاج المصادر بیهقی). توفیق صواب و سداد دادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و توفیق صواب و سداد دادن خدا کسی را در قول و عمل. (از متن اللغه). توفیق دادن و ارشاد کردن کسی را بر سداد یا در صواب در کردار و گفتار. (از اقرب الموارد). ارشاد کردن کسی را به صواب. (از المنجد) : و از ایزد تعالی امداد توفیق و تسدید خواهیم. (سندبادنامه ص 30) ، راست گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). راست کردن. (دهار). راست و درست کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راست و درست نمودن و درستی و استواری. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، راست کردن نیزه و در طول نهادن آنرا، خلاف تعریض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تسدید رمح، تقویم آن. (از متن اللغه) (از المنجد) : سَدَّدَ الرمح و نحوه ُ، قَوَّمَه ُ و هو خلاف عرضه ُ. (اقرب الموارد) ، راست کردن تیر را بسوی شکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، توفیق صواب یافتن و صواب جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طلب سداد کردن کسی در اعمال خود. (از متن اللغه) ، میانه راه رفتن در قول و فعل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آموختن نضال کسی را، راندن شتر را به هر جای سبز و خرم و صاف و هموار، اصلاح کردن رخنه و تَرَک چیزی، نیک عمل کردن در مال خود. (از متن اللغه)
دهن اشتر ببستن. (تاج المصادر بیهقی) : فنیق مسدّم، کمعظم، جعل علی فمه الکعام. (ذیل اقرب الموارد از صحاح) ، تغییر یافتن و بدبو شدن آب بسبب دیر ماندن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
دهن اشتر ببستن. (تاج المصادر بیهقی) : فنیق مُسَدَّم، کمعظم، جعل علی فمه الکعام. (ذیل اقرب الموارد از صحاح) ، تغییر یافتن و بدبو شدن آب بسبب دیر ماندن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
گداختن زر و نقره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ذوب کردن نقره و جز آن و ریختن در قالب. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نیکو کردن ترصیف و تهذیب کلام. (از المنجد)
گداختن زر و نقره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ذوب کردن نقره و جز آن و ریختن در قالب. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نیکو کردن ترصیف و تهذیب کلام. (از المنجد)