جدول جو
جدول جو

معنی تسدیک - جستجوی لغت در جدول جو

تسدیک
(اِ عِ)
خنورهای خرما را بر همدیگر نهادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر هم نهادن سبدهای خرما. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسدید
تصویر تسدید
استوار کردن، راست و درست کردن، راست گردانیدن، کسی را به صواب و سداد راهنمایی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسدیس
تصویر تسدیس
شش گوشه کردن چیزی، شش قسمت کردن، شش تایی کردن، شش تایی، در علم نجوم قرار گرفتن یک ششم دورۀ فلک، یعنی دو برج، فاصله میان دو ستاره
فرهنگ فارسی عمید
(اِ قِ)
مسواک کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). مسواک بدندان مالیدن. (آنندراج). مالیدن دهان را با مسواک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مالیدن و از آن است تسویک دندان به مسواک. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد). تسوﱡک. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءَ)
پنبه زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ عِ)
کشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ عِ)
توفیق دادن. (تاج المصادر بیهقی). توفیق صواب و سداد دادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیکو کردن و توفیق صواب و سداد دادن خدا کسی را در قول و عمل. (از متن اللغه). توفیق دادن و ارشاد کردن کسی را بر سداد یا در صواب در کردار و گفتار. (از اقرب الموارد). ارشاد کردن کسی را به صواب. (از المنجد) : و از ایزد تعالی امداد توفیق و تسدید خواهیم. (سندبادنامه ص 30) ، راست گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). راست کردن. (دهار). راست و درست کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راست و درست نمودن و درستی و استواری. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، راست کردن نیزه و در طول نهادن آنرا، خلاف تعریض. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تسدید رمح، تقویم آن. (از متن اللغه) (از المنجد) : سدّد الرمح و نحوه ، قوّمه و هو خلاف عرضه . (اقرب الموارد) ، راست کردن تیر را بسوی شکار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، توفیق صواب یافتن و صواب جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). طلب سداد کردن کسی در اعمال خود. (از متن اللغه) ، میانه راه رفتن در قول و فعل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آموختن نضال کسی را، راندن شتر را به هر جای سبز و خرم و صاف و هموار، اصلاح کردن رخنه و ترک چیزی، نیک عمل کردن در مال خود. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ عِ)
دهن اشتر ببستن. (تاج المصادر بیهقی) : فنیق مسدّم، کمعظم، جعل علی فمه الکعام. (ذیل اقرب الموارد از صحاح) ، تغییر یافتن و بدبو شدن آب بسبب دیر ماندن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ عِ)
پود در دادن چیزی را. (زوزنی). بافتن جامه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نیکویی نمودن به سوی کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (ازاقرب الموارد) (از المنجد) ، گرفتن معروف را نزد خود، اعمال نیک را پیشه ساختن: سدّی معروفاً، اتخذه عنده. (از المنجد). و رجوع به تسدی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ ضِ)
گداختن زر و نقره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ذوب کردن نقره و جز آن و ریختن در قالب. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نیکو کردن ترصیف و تهذیب کلام. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
اسلاک. (متن اللغه) ، داخل شدن در مکان. (از المنجد). پیچاندن رشته را بر مسلکه. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
، روانگی، درسلک کشیدگی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چربشناک گردانیدن دست را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). چربش گوشت در ثرید قرار دادن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ عِ)
بر زبر چیزی شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بر ناقۀ فراخ گام سوارشدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پیروی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، غلبه یافتن بر امری. (از متن اللغه) ، بافتن جامه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسدیس
تصویر تسدیس
شش گوشه کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفدیک
تصویر تفدیک
پنبه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسدید
تصویر تسدید
توفیق دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسدی
تصویر تسدی
زیر خزی خزیدن زیر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسدید
تصویر تسدید
((تَ))
استوار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسدیس
تصویر تسدیس
((تَ))
شش گوشه ساختن چیزی، فاصله میان دو ستاره که به اندازه برج باشد، قرار گرفتن ماه در نقطه ای که فاصله آن تا خورشید 60 درجه باشد
فرهنگ فارسی معین
نوک و منقار پرندگان
فرهنگ گویش مازندرانی