- تسدی
- زیر خزی خزیدن زیر چیزی
معنی تسدی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شش گوشه کردن چیزی
توفیق دادن
استوار کردن، راست و درست کردن، راست گردانیدن، کسی را به صواب و سداد راهنمایی کردن
شش گوشه کردن چیزی، شش قسمت کردن، شش تایی کردن، شش تایی، در علم نجوم قرار گرفتن یک ششم دورۀ فلک، یعنی دو برج، فاصله میان دو ستاره
((تَ))
فرهنگ فارسی معین
شش گوشه ساختن چیزی، فاصله میان دو ستاره که به اندازه برج باشد، قرار گرفتن ماه در نقطه ای که فاصله آن تا خورشید 60 درجه باشد
دل آرامی
منسوب به بسد بسدین
غلبه جستن
چو خاپوشی (چوخا ردا)
ستم کردن
سیر آبی فرو بردن
همه گیری فراگیری
بسته شدن، استقامت یافتن
دروغبافی
سخاوت کردن
برابرشدن
برگشتن، دگر شدن، نرمکاری، افسون کردن
نام نهی
دلخوش، آسوده، خشنود
پیش آمدن
پگاهانه خوردن چاشت خوردن
گدائی
برابر کردن زمین را بر کسی
درشتی
راه یافتن
رسانیدن حق کسی باو رسیدن پرداختن
بیابان نشینی، بر آمدن، آشکار شدن آشکار گشتن
به رنگ بسد، سرخ رنگ، تهیه شده از بسد
نامیده شدن، منسوب شدن به کسی یا قومی
با الحاح چیزی از مردم خواستن، گدایی، دریوزگی
متعرض شدن، پیش آمدن، عهده دار کاری شدن، مبادرت به امری کردن
تجاوز کردن، دست اندازی کردن به چیزی، ستم کردن، از حد درگذشتن
تعدی کردن: تجاوز کردن، دست اندازی کردن
تعدی کردن: تجاوز کردن، دست اندازی کردن
خرسندی یافتن، آرام یافتن از اندوه، خرسند و بی غم شدن، بی غمی، بی اندوهی
تسلی دادن: دلجویی کردن از شخص عزادار و ماتم زده و غم واندوه او را تخفیف دادن
تسلی دادن: دلجویی کردن از شخص عزادار و ماتم زده و غم واندوه او را تخفیف دادن