شپشه در طعام افتادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). سو درافتادن در چیزی، آراستن و زینت دادن کاری را برای کسی و مرتکب آن شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تسویس فلان امری رابرای فلان آراستن و زینت دادن آن امر. (از متن اللغه). آراستن و زینت دادن امری. (از اقرب الموارد). زینت دادن کاری را برای کسی. (از المنجد) ، سیاست در گردن کسی افکندن. سوس فلان امورالناس (مجهولا) ، ای صیرملکاً. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). پادشاه شدن بر قومی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، رئیس قرار دادن کسی را برای قومی. (از متن اللغه) ، گویند سوس عظمی یعنی از اندوه هلاک شدم. (از متن اللغه)
شپشه در طعام افتادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). سو درافتادن در چیزی، آراستن و زینت دادن کاری را برای کسی و مرتکب آن شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تسویس فلان امری رابرای فلان آراستن و زینت دادن آن امر. (از متن اللغه). آراستن و زینت دادن امری. (از اقرب الموارد). زینت دادن کاری را برای کسی. (از المنجد) ، سیاست در گردن کسی افکندن. سوس فلان امورالناس (مجهولا) ، ای صیرملکاً. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). پادشاه شدن بر قومی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، رئیس قرار دادن کسی را برای قومی. (از متن اللغه) ، گویند سوس عظمی یعنی از اندوه هلاک شدم. (از متن اللغه)
روان کردن آب را (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، پر کردن تنور از هیزم برای گرم کردن آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، آتش افروختن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). و در قرآن است: و اذالبحار سجرت (قرآن 6/81). در تفسیر این کلمه بعضی گویند گرم گردید و بعضی گویند پرشد به روان شدن بعضی به بعضی دیگر تا آنکه دریای واحدی تشکیل داد. (از اقرب الموارد) ، منقلب شدن دریا و بلند شدن امواج آن. (از المنجد) ، ناله کردن ناقه. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). در صدای رعد هم بکار برند. (از متن اللغه)
روان کردن آب را (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، پر کردن تنور از هیزم برای گرم کردن آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، آتش افروختن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). و در قرآن است: و اذالبحار سجرت (قرآن 6/81). در تفسیر این کلمه بعضی گویند گرم گردید و بعضی گویند پرشد به روان شدن بعضی به بعضی دیگر تا آنکه دریای واحدی تشکیل داد. (از اقرب الموارد) ، منقلب شدن دریا و بلند شدن امواج آن. (از المنجد) ، ناله کردن ناقه. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). در صدای رعد هم بکار برند. (از متن اللغه)
سجل کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سجل نوشتن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). قباله و تمسک نوشتن قاضی. (آنندراج) ، قضاوت کردن و حکم کردن و اثبات کردن در سجل. (از متن اللغه). تقیید اوراق در محاکم و مجالس. (از المنجد) : تسجیل الاوراق لتقییدها فی المحاکم والمجالس. (اقرب الموارد) ، حکم کردن قاضی علیه کسی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نشان گذاشتن بر چیزی و شهره ساختن آنرا. (از متن اللغه) (از المنجد) ، تقریر و تثبیت کردن حق کسی را برای وی. (از المنجد) ، ایستاده کردن نره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انعاظ. (متن اللغه) ، از بالا بزیر افکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با تیر از بالا افکندن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و با ’با’ متعدی شود چنانکه گویند سجل به، ای رمی به. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، عهد و پیمان نمودن، پرکردن حوض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
سجل کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سجل نوشتن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). قباله و تمسک نوشتن قاضی. (آنندراج) ، قضاوت کردن و حکم کردن و اثبات کردن در سجل. (از متن اللغه). تقیید اوراق در محاکم و مجالس. (از المنجد) : تسجیل الاوراق لتقییدها فی المحاکم والمجالس. (اقرب الموارد) ، حکم کردن قاضی علیه کسی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نشان گذاشتن بر چیزی و شهره ساختن آنرا. (از متن اللغه) (از المنجد) ، تقریر و تثبیت کردن حق کسی را برای وی. (از المنجد) ، ایستاده کردن نره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انعاظ. (متن اللغه) ، از بالا بزیر افکندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). با تیر از بالا افکندن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و با ’با’ متعدی شود چنانکه گویند سجل به، ای رمی به. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، عهد و پیمان نمودن، پرکردن حوض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
کسی را در جامه پیچیدن و جامۀ مرده درکشیدن. (تاج المصادر بیهقی). پوشانیدن مرده را به جامه و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و از این معنی است، سج معایب اخیک، یعنی بپوشان و پرده برافکن آنرا. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
کسی را در جامه پیچیدن و جامۀ مرده درکشیدن. (تاج المصادر بیهقی). پوشانیدن مرده را به جامه و مانند آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و از این معنی است، سج معایب اخیک، یعنی بپوشان و پرده برافکن آنرا. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
آب برگشته رنگ و مکدر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، لاآتیک سجیس اللیالی و الایام، یعنی نیایم تو را هرگز، و همچنین است سجیس الاوجس و سجیس الاوجس و سجیس عجیس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
آب برگشته رنگ و مکدر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، لاآتیک سجیس اللیالی و الایام، یعنی نیایم تو را هرگز، و همچنین است سجیس الاوجَس و سجیس الاوجُس و سجیس عجیس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)