جدول جو
جدول جو

معنی تسایف - جستجوی لغت در جدول جو

تسایف
(اِ)
با یکدیگر شمشیر زدن. (زوزنی). با هم شمشیر زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تضارب با شمشیر. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسقیف
تصویر تسقیف
برای خانه سقف ساختن، کسی را اسقف گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسویف
تصویر تسویف
وعدۀ امروزو فردا دادن، مماطله کردن، اختیار تام دادن در کاری به کسی که هرچه بخواهد بکند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ قِ)
کار واپس افکندن. (تاج المصادر بیهقی) (مجمل اللغه). تأخیر کردن و درنگ انداختن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). در تأخیر انداختن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، باربار سوف افعل گفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : سوفت الرجل، اذا قلت له مره بعد اخری سوف افعل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). وعده های فریب دادن. (غیاث اللغات) (آنندراج). امروز وفردا کردن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
فارغ از مرگ و ایمن از تخویف
جرم حالی و، توبه در تسویف.
سنایی.
تمامت آنچ اشارت رفت بی تعویق و تسویف بدو دهند. (جهانگشای جوینی). باز اندیشۀ تعویق و تسویف وانتظار. وقوع... با معاذیر ایلچیان را بازگردانید. (جهانگشای جوینی) ، مالک کار خود گردانیدن کسی را و حاکم گردانیدن او را در آن کار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ ظِ)
لاغر کردن گرسنگی کسی را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، سبک کردن چیزی را. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ غِ)
آمیختن مشک و مانند آن به خوشبویهای دیگر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
خانه سقف کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار). خانه پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سقف کردن خانه را. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، سقف گردانیدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به اسقف و تسقف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ صِ)
همدیگر شوی دو خواهر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (متن اللغه). به زنی گرفتن مردی خواهرزن دیگری را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به سلفان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با هم رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زایل شدن خشم از کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روان شدن مایع. (زوزنی). روان شدن لشکر از هر جهت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). روان شدن گروهی از لشکریان یا گروهی از اسبان از هر جهت. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). توارد قوم از هر جهت. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ ضِ)
پرده فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فروگذاشتن پرده را بر خانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تنگ شدن رودبار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : اذا تضایفن علیه انسلا، ای اذا صرن قریباً منه الی جنبه. (اقرب الموارد) ، از دو جانب آمدن قوم رودبار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، از دو جانب آمدن سگان شکار را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح فلسفه) بودن دو چیز چنانکه تعقل یکی از آن دو جز بقیاس با دیگران ممکن نباشد. (کشاف از مطول). و گفته اند بودن دو چیز چنانکه تعلق یکی از آن دو سبب تعلق دیگری بدو باشد مانند ابوّت و نبوّت. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به اساس الاقتباس چ مدرس رضوی ص 58 شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رجوع به سائف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
پیش فرستادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، نهاری دادن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). ناشتاشکن دادن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، ناشتا شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). ناشتایی خوردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، مهیا کردن ناشتایی کسی را. (از اقرب الموارد) ، بها پیش دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، قرض دادن کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُتَ یِ)
باهم شمشیر زننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسایف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسایف
تصویر مسایف
جمع مسیفه، و خشکسالیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلیف
تصویر تسلیف
ناشتا شکستن، بها پیش دادن ارموناندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسویف
تصویر تسویف
مماطله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسایر
تصویر تسایر
با همروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسایل
تصویر تسایل
تند تازی سپاه، روانگی به هر سو ی، لورش (لور سیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسقیف
تصویر تسقیف
سقف کردن خانه را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسویف
تصویر تسویف
((تَ))
تأخیر کردن، درنگ کردن، کار را به فردا گذاشتن، وعده های دروغ دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسایر
تصویر تسایر
((تَ یُ))
روان کردن
فرهنگ فارسی معین