جدول جو
جدول جو

معنی تسأل - جستجوی لغت در جدول جو

تسأل
(اِ شِ)
یکدیگر را پرسیدن و از یکدیگر خواستن. (زوزنی). از یکدیگر پرسیدن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). همدیگر خواستن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). از یکدیگر پرسیدن قوم. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تساهل
تصویر تساهل
سهل گرفتن، سست گرفتن، آسان گرفتن بر یکدیگر، به نرمی رفتار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ صِ)
همدیگر آسان گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تسامح. (زوزنی) (متن اللغه). تلاین و تسامح. (اقرب الموارد) (المنجد) ، تساهل امر بر چیزی ضد تعاسر بر آن است. (از اقرب الموارد) ، تساهل در عبارت، ادای لفظی است آنچنانکه دلالت صریحی بمقصود نکند. (از تعریفات جرجانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روان شدن مایع. (زوزنی). روان شدن لشکر از هر جهت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). روان شدن گروهی از لشکریان یا گروهی از اسبان از هر جهت. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). توارد قوم از هر جهت. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
اختر نیک گرفتن. (زوزنی). فال گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فال نیک زدن، خلاف تطیر. (از اقرب الموارد). فال و شگون و فال نیک. (ناظم الاطباء) : تفألوا بالخیر تجدوه، فال نیکو زنید تا نیکیتان پیش آید. (از امثال و حکم دهخدا ج 1 ص 549). رجوع به تفؤل شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
نعت تفضیلی از سؤال. خواهنده تر. بسیارسؤال تر.
- امثال:
اسأل من فلحس، و او مردی از بنی شیبان بود، سهم و حصه ای از غنایم جنگی که در آن نبود خواستی و چون دادندی حصۀ زن خویش نیز طلبیدی و چون بستدی شتر خویش رانیز سهم خواستی. رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.
اسأل من قرثع، مردی از بنی اوس بن ثعلبه و او بروزگارمعاویه بود و اعشی از بنی ثعلب گوید:
اذاما القرثع الاوسی وافی
عطاءالناس اوسعهم سوءالا.
(مجمع الامثال میدانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ صِ)
همدیگر خواستن چیزی را. (آنندراج). تسأل. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد). و رجوع به تساءل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسایل
تصویر تسایل
تند تازی سپاه، روانگی به هر سو ی، لورش (لور سیل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
آسان گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسافل
تصویر تسافل
بنشیب آمدن فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسافل
تصویر تسافل
((تَ فُ))
فرود آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
((تَ هُ))
سهل گرفتن بر یکدیگر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
آسان گیری، ساده گیرانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
تسامحٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
Indulgence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
indulgence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
indulgencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
kulegeza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
снисхождение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
Nachsicht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
потурання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
pobłażliwość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
放纵
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
نرمی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
প্রশ্রয়
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
hoşgörü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
indulgenza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
관용
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
寛大さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
סְלִיחוּת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
indulgência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
kelonggaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
ความผ่อนปรน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
toegeeflijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تساهل
تصویر تساهل
विलासिता
دیکشنری فارسی به هندی