جدول جو
جدول جو

معنی تسالب - جستجوی لغت در جدول جو

تسالب
(اِ صِ)
تخالس. رجوع به تخالس در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سالب
تصویر سالب
سلب کننده، رباینده، برهنه کننده یا پوست کنندۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسالم
تصویر تسالم
با هم صلح کردن، با هم آشتی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(لِ)
تاراج کننده و رباینده و غارتگر. (ناظم الاطباء). رباینده. (غیاث از منتخب اللغات) ، زیان رساننده، ماده شتر فرزند مرده یا آنکه بچه ناتمام افکنده باشد و جمع آن سوالب و سلب و سلب است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ عَ)
غلبه کردن بر یکدیگر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
با هم برجستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توائب. (اقرب الموارد). تکلاب مثله. یقال: هم یتکالبون علی کذا. (منتهی الارب) (آنندراج) ، جنگ و بدی کردن با هم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). تجاهر قوم به دشمنی و در الاساس: تکالب خصمان، تشاتم آنان. (از اقرب الموارد) ، شدید شدن حرص مردم بر دنیا چنانکه سگان را. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
از نواحی شمال یونان است. از طرف شمال به اولیمپ و از مغرب به پند و از جنوب به کوه اوتا و از مشرق به اوسا و په لیون محدود است. شهرهای اصلی این ناحیه عبارتند از ولو و لاریسا. این سرزمین را تسالیا نیز نامند و در حدود پنجاه هزار تن از سکنۀ آن مسلمانند ناحیۀ بسیار آبادان و پرمحصول است و عمده محصولات آنجا زیتون و توتون و غله است. در دشتهای سرسبز این سرزمین پرورش مواشی بسیار رایج است. درسال 1460 میلادی بتصرف ترکهای عثمانی درآمد و سپس بر طبق قرارداد برلن به دولت یونان واگذار گردید. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 667، 704، 747، 752، 753، 767، 768، 769، 774، 000 و ج 2 ص 1190، 1193، 1200، 1222، 1225، 1231، 1247، 1260، 000 و ج 3 ص 1978، 2027، 2032، 2049، 2163 000 و تمدن قدیم فوستل دوکلانژ و فرهنگ ایران باستان ص 236 و 275 و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ صِ)
با یکدیگر صلح کردن. (زوزنی) (از منتهی الارب) (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). توافق. (المنجد). تصالح. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد) : تسالما، تصالحا. ’هو لایتسالم خیلاه’، او سخن راست نمیگوید که شنیده شود از وی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، باهم رفتن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : و اذا تسالمت الخیل تسایرت لایهیج بعضها بعضاً. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ صِ)
همدیگر شوی دو خواهر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (متن اللغه). به زنی گرفتن مردی خواهرزن دیگری را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). و رجوع به سلفان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نزدیک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تقارب. (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
از یکدیگر بریدن. (مجمل اللغه) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقاطع. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، یکدیگر را دشنام گفتن. (مجمل اللغه). یکدیگر را دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشاتم. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
دزی در ذیل قوامیس عرب این کلمه را سیم آهنی معنی کرده است. رجوع به همین کتاب ج 1 ص 146 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
جامۀ سوگ پوشیدن زن بر شوی و غیر آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تسال
تصویر تسال
یکدیگر را پرسیدن و از یکدیگر خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تالب
تصویر تالب
گرد آمدن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسلب
تصویر تسلب
سوکجامه پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تساب
تصویر تساب
از هم بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسالم
تصویر تسالم
با یکدیگر طلح کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالب
تصویر سالب
تاراج دهنده و رباینده و غارتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالب
تصویر سالب
((لِ))
سلب کننده، رباینده، برهنه کننده، جمع سلاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تسالم
تصویر تسالم
((تَ لُ))
صلح کردن، با هم سازش کردن
فرهنگ فارسی معین
سلب کننده، نفی کننده، نافی، رباینده، غارتگر، سالبه
متضاد: موجبه
فرهنگ واژه مترادف متضاد