گای لیتسرانج مصحح فارسنامۀ ابن البلخی این اسم را که در متن فارسنامۀ مصحح وی آمده تحریفی از سام می داند و در نسخۀ چاپ سیدجلال الدین تهرانی ص 48 تیسار آمده است. او وزیر اردشیر بن بابک است:... وزیری داشت نام او تسار و پیش از آن از جلمۀ حکیمان بوده و این وزیر با رای صایب و مکر و حیلۀ بسیار بود... (فارسنامۀ ابن البلخی چاپ گای لیسترانج ص 60)
گای لیتسرانج مصحح فارسنامۀ ابن البلخی این اسم را که در متن فارسنامۀ مصحح وی آمده تحریفی از سام می داند و در نسخۀ چاپ سیدجلال الدین تهرانی ص 48 تیسار آمده است. او وزیر اردشیر بن بابک است:... وزیری داشت نام او تسار و پیش از آن از جلمۀ حکیمان بوده و این وزیر با رای صایب و مکر و حیلۀ بسیار بود... (فارسنامۀ ابن البلخی چاپ گای لیسترانج ص 60)
با کسی راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با هم راز گفتن. (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). با هم راز گفتن و آگهی یافتن بعض قوم از سرّ بعضی دیگر. (از المنجد) ، لذت بردن از آنچه که تو ناخوش داری آنرا مانند خاراندن و قلقلک دادن قسمتی از بدن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تسارّ زید الی ما تکره ، استلذه و اذا حک بعض جسده او غمز فاستلذه قیل هو یتسارﱡ الی ذلک. (اقرب الموارد). و رجوع به تسارر شود
با کسی راز گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با هم راز گفتن. (آنندراج) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). با هم راز گفتن و آگهی یافتن بعض قوم از سرّ بعضی دیگر. (از المنجد) ، لذت بردن از آنچه که تو ناخوش داری آنرا مانند خاراندن و قلقلک دادن قسمتی از بدن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) : تَسارَّ زید الی ما تکره ُ، استلذه ُ و اذا حک بعض جسده او غمز فاستلذه ُ قیل هو یَتَساَرﱡ الی ذلک. (اقرب الموارد). و رجوع به تسارر شود