- تزیدن
- بیرون کشیدن، بیرون آوردن، برآوردن
معنی تزیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آذین، فرآویز کردن
وزیدن
حمله کردن
آژیدن آجیدن
رنگ کردن، رنگرزی کردن
تغییر و تبدیل
روی سینه و شکم خود را بزمین کشیدن
بیرون کشیدن
آراستن
تافتن گرم شدن داغ گشتن
دویدن، جنبیدن
تابیدن
توختن
گداختن
پخته شدن، رسیدن (میوه)، پختن
تاختن
بیقراری و اضطراب نمودن
تپیدن و لرزیدن
درخور بودن
تفتن، گرم شدن، گداختن، برای مثال منکر شو ار توانی نار سعیر را / تا اندر او به حشر بسوزی و برتوی (سوزنی - ۹۲)
زینت دادن، زیور کردن، آراستن
وزیدن، حرکت کردن باد یا نسیم
گاز گرفتن، دندان گرفتن، نیش زدن
حرکت کردن باد یا نسیم، برآمدن باد
لرزیدن، زدن نبض و قلب، کنایه از بی آرام شدن، بی قراری کردن
به زور و فشار در جایی داخل شدن، چپیدن
به زور و فشار در جایی داخل شدن، چپیدن
رنگ کردن جامه و پارچه، رنگ کردن، رنگرزی کردن، برای مثال به ار در خم می فروشی خزم / چو می جامه ای را به خون می رزم (نظامی۶ - ۱۱۶۶) ، برآن کس که جانش به آهن گزم / بسی جامه ها در سکاهن رزم (نظامی۵ - ۷۹۶)
بافتن، تابیدن، تار بافتن عنکبوت یا کرم ابریشم
سزاوار بودن، درخور بودن، شایسته بودن، جایز بودن، برای مثال تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج / سزد اگر همۀ دلبران دهندت باج (حافظ - ۱۰۰۷)
آجیدن، فروکردن سوزن یا درفش یا نشتر در چیزی، بخیه زدن، سوزن زدن، سوراخ کردن، دندانه دار ساختن سطح چیزی، مثل دندانه ها و ناهمواری های سوهان یا سطح سنگ آسیا، آجدن، آزدن، آزندن، آژیدن، آژدن
توختن، دوختن، فرو کردن، فرو کردن از طرفی و بیرون کشیدن از طرف دیگر، کشیدن، جستن، خواستن، حاصل کردن، اندوختن
پسندیدن و جدا کردن چیزی یا کسی از میان چند چیز یا چند نفر، انتخاب کردن
داغ شدن و گداختن از تف آتش یا آفتاب، تافتن، تفتن، تابیدن، تفسیدن، گرم شدن
دویدن، با شتاب رفتن، تند رفتن، رفتن با شتاب و سرعت، چرویدن، پوییدن، تاختن، پو گرفتن برای مثال تا ز عدم گرد فنا برنخاست / می تک و می تاز که میدان تو راست (نظامی۱ - ۱۶)
جنبیدن
جنبیدن
انتخاب کردن