- تزید
- فزونی نرخ، سخن ساختن، بیش گویی بسیار گویی پر چانگی
معنی تزید - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیرون کشیدن، بیرون آوردن، برآوردن
گرانفروش، بیشگوی بیش سخن
پابستگی
زائد تروبیشتر
افزون شدن، افزایش
ریزه کردن نان در دوغ شیر آب گوشت و مانند آن
افزون کردن
زینت یافتن
آگندگی آکندگی، پراکندگی، پیوستن از واژگان دو پهلو
زدو دیدن، پراکنیدن
خود آرایی در زنان
پارسا خواست زاهد کردن، پار ساخواندن
عبادت کردن، زاهد شدن
توشه دادن
توشه برداشتن
دروغگویی، بیش کیفری کیفر دادن بیش از اندازه گناه
تنگ پاسخی، خشم گرفتن
صید کردن
مقید بودن
چشم زخم رسانیدن
دارایی دیرینه، دارایی رخنیک (رخن ارث)
نیرومند شدن، قوی گشتن توانا گشتن
قدیمی، مربوط به قدیم
زیاد کردن، افزون کردن
آراسته شدن، زینت یافتن
توشه برگرفتن، توشه ساختن
زاهد شدن، پارسا شدن، ترک دنیا کردن
زیاد شدن، افزون شدن، افزونی، افزایش
کسی را نسبت به چیزی بی میل و ناخواه کردن
افزودنی، بسیاری، زیادشونده، بسیار، کنایه از مایۀ افزونی، در علوم ادبی در قافیه، حرفی که در قافیه پس از خروج واقع می شود، مزایده
تریت، نانی که در آبگوشت، اشکنه، شیر، دوغ و مانند آن خرد کرده باشند
خود را پابند به امری کردن، پای بند، دربند بودن، در زندان بودن
پولی که پادشاهان و حکام همه ساله از ملوک زیر دست و رعایا میگرفتند: گزیتش نپذرفت و نشیند پند اگر پند نشنید ازو یافت بند. (دقیقی)، وجهی که از کافران ذمی میگرفتند و آنانرا امان میدادند: ... شما را در دنیا نیست مگر خواری و بی آبی گزیت از دست و غل بر گردن، نام بازیی که آنرا خربنده و مراد می گفتند
افزونیدن، برافزودن، افزونی افزون شدن، زیاد کردن، افزونی زیادتی: از باری عزاسمه مزید عمر و سلطنت می خواهند، افزون کرده شده زیاده شده: و در آن بر دو سبب و دو وتد و دو فاصله مزیدی نه، حرف مزید. آنست که حرف خروج بدان پیوندد و آنرا از بهر آن مزید خوانندکه اقصی غایت حروف قافیت در اشعار تازی حرف خروجست و چون در قوافی عجم حرفی بر آن زیادت شود آنرا مزید خوانند. یا بر مزید. اضافه شونده افزون: ایزد... این حضرت وزارت... نگاه دار ادو مکاره... بعید... و دولت متواتر و بر مزید. یا مزید موخر. پسوند پساوند. یا مزید مقدم. پیشوند پیشاوند