زناربسته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، قسمی مروارید که گوئی او را کمری بر میان است و آن را به فارسی کمربست گویند. (الجماهر بیرونی ص 126). اللؤلؤ المزنر، مروارید مزنز. مروارید کمربست. (الجماهر بیرونی ص 126 و 129)
زناربسته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، قسمی مروارید که گوئی او را کمری بر میان است و آن را به فارسی کمربست گویند. (الجماهر بیرونی ص 126). اللؤلؤ المزنر، مروارید مزنز. مروارید کمربست. (الجماهر بیرونی ص 126 و 129)
کم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقلل. و در الاساس آمده: تنزر من الشی ٔ، تقلل منه. (از اقرب الموارد) ، خود را به بنی نزار نسبت کردن. منسوب یا مانند کردن یا داخل ساختن در آنها. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کم شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تقلل. و در الاساس آمده: تنزر من الشی ٔ، تقلل منه. (از اقرب الموارد) ، خود را به بنی نزار نسبت کردن. منسوب یا مانند کردن یا داخل ساختن در آنها. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
واگشاده شدن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). رجوع به تزنخ شود، مرهبعد اخری آب خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برداشتن و بلند کردن نفس خود را زائداز مرتبۀ خود و تکبر نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلند کردن نفس خود فوق مرتبۀ خود. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). رجوع به تزنخ شود، تنگ گرفتن بر کسی در داد و ستد یا وامی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه)
واگشاده شدن در سخن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). رجوع به تزنخ شود، مرهبعد اخری آب خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برداشتن و بلند کردن نفس خود را زائداز مرتبۀ خود و تکبر نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بلند کردن نفس خود فوق مرتبۀ خود. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). رجوع به تزنخ شود، تنگ گرفتن بر کسی در داد و ستد یا وامی. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه)
دهی است از دهستان حومه بخش سروستان در شهرستان شیراز که در دو هزارگزی جنوب خاوری سروستان، بر کنار شوسۀ شیراز به فسا قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 129تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه و محصول آنجا غله و تنباکو و میوه و صیفی است. شغل مردم آنجا زراعت و قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی است از دهستان حومه بخش سروستان در شهرستان شیراز که در دو هزارگزی جنوب خاوری سروستان، بر کنار شوسۀ شیراز به فسا قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 129تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه و محصول آنجا غله و تنباکو و میوه و صیفی است. شغل مردم آنجا زراعت و قالیبافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
پیچاک کردن شکم و دم برآوردن و به بیماری زحیر مبتلا شدن، روان شدن شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زادن زن بچه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
پیچاک کردن شکم و دم برآوردن و به بیماری زحیر مبتلا شدن، روان شدن شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زادن زن بچه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
قریه ای است از قرای غرناطه به اندلس که ابوالحسن هانی بن عبدالرحمان بن هانی غرناطی منسوب بدانجاست. (از معجم البلدان) از ناحیۀ اقلیم از قرای غرناطه به اندلس. (معجم البلدان).
قریه ای است از قرای غرناطه به اندلس که ابوالحسن هانی بن عبدالرحمان بن هانی غرناطی منسوب بدانجاست. (از معجم البلدان) از ناحیۀ اقلیم از قرای غرناطه به اندلس. (معجم البلدان).