جدول جو
جدول جو

معنی تزمیع - جستجوی لغت در جدول جو

تزمیع
(اِ سِ)
شتابی کردن و تیز رفتن ناقه. (منتهی الارب) ، بچۀ ناتمام افکندن ناقه. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) : زمّعت الناقه، القت ولدها. (متن اللغه). زمعت الناقه، رمّعت. (اقرب الموارد). رجوع به ترمیعشود، تزمیع بر کاری، اراده استوار کردن بر آن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بانگ کردن زنبور. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تطمیع
تصویر تطمیع
به طمع انداختن، آزمند ساختن، کسی را به طمع آوردن و به کاری وادار کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ دَ)
به یک جا گرد کردن. (زوزنی). گرد کردن. (ترجمان عادل بن علی). فراهم آوردن. (دهار). بسیار گرد آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نیک جمع کردن. (آنندراج). مبالغه کردن در فراهم آوردن قوم. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، فراگرفتن ماکیان بیضه ها را در زیر شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد) ، به نماز جمعه حاضر شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به نماز جمعه رفتن. (آنندراج). در جمعه و جماعت حاضر شدن و نماز گزاردن. (از قطر المحیط). به نماز آدینه آمدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِءْ)
طمع افکندن. (تاج المصادر بیهقی). امیدوار کردن و آرزومندگردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به طمع آوردن کسی را. (از ذیل اقرب الموارد). ترغیب وتحریض. (ناظم الاطباء) : بوسهل زوزنی در باب خوارزمشاه آلتونتاش حیلتی ساخته بود و تضربی کرده بود و تطمیعی نموده بود... آلتونتاش در سر آن شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 287). بوسهل زوزنی.... فسادی کرده بود در باب خوارزمشاه آلتونتاش و تضریبی قوی رانده بود و تطمیعی نموده. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 319)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزمیر
تصویر تزمیر
نای زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدمیع
تصویر تدمیع
روان کردن اشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
فراهم آوردن، نیک جمع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزمیل
تصویر تزمیل
چیزیرا پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسمیع
تصویر تسمیع
شنوانیدن، زشت گردندن، به نیکی یاد کردن از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
آزاندن به آز انگیختن، پیوساندن بطمع انداختن بیوسانیدن آزمند ساختن بطمع آوردن، جمع تطمیعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
((تَ))
گرد کردن، بسیار گرد کردن، به نماز جمعه حاضر شدن، گردآوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزمیل
تصویر تزمیل
((تَ))
به جامه پیچیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تطمیع
تصویر تطمیع
((تَ))
به طمع انداختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
تجميعٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
Aggregation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
agrégation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
اجتماع
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
সমাবেশ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
mkusanyiko
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
צירוף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
birikim
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
집합
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
集合
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
agregación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
समेकन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
penggabungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
การรวบรวม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
aggregatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
aggregazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
聚合
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
agregacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
агрегація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
Aggregation
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
агрегация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تجمیع
تصویر تجمیع
agregação
دیکشنری فارسی به پرتغالی