جدول جو
جدول جو

معنی تزمجر - جستجوی لغت در جدول جو

تزمجر(اِ سِ)
غریدن شیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، آواز برآوردن یا آنکه در آواز خشونت و درشتی داشتن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
زجر کردن بعضی مر بعضی را از منکر. (ناظم الاطباء). بازداشتن بعضی مر بعضی را از منکر. (از اقرب الموارد). بازداشتن گروهی مر گروهی را از شر. (از المنجد) ، یکدیگر را به هیجان آوردن لشکریان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
از زنگار کلمه فارسی. زنگار گرفتن. زنگ زدن. زنگاری شدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و اذا رش علیه الخل تزنجر. (ابن البیطار ج 1 ص 145 شش سطر بآخر مانده). و هو (ای النحاس) یتزنجربالخل و الروسختج المحرق منه بالایقال اوفی اتون الزجاج. (الجماهر فی الجواهر للبیرونی یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
نای زدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) ، پر کردن مشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، غل کردن کسی را به جامه. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
در خشم آمدن و بانگ برزدن پلنگ. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). شکوفه آوردن و بلند شدن گیاه. (از متن اللغه) ، امتلاء و اکتهال شباب. (از متن اللغه). انبوه شدن و بهم درپیچیدن درخت. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ جِ)
شیر غرنده. (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(زِ مَ)
آواز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج، زماجر. (ناظم الاطباء). رجوع به زمجره شود
لغت نامه دهخدا
(زَ جَ)
تیر باریک از نی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کلک دراز. ج، زماجر، زماجیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزاجر
تصویر تزاجر
زجر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزمیر
تصویر تزمیر
نای زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزاجر
تصویر تزاجر
((تَ جُ))
همدیگر را از انجام کاری نهی کردن
فرهنگ فارسی معین