جدول جو
جدول جو

معنی تزعل - جستجوی لغت در جدول جو

تزعل(اِ ذِ)
شادمان شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنشط. (اقرب الموارد) (المنجد). شاد شدن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تفعل
تصویر تفعل
در صرف عربی، از ابواب ثلاثی مزیدٌفیه
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
برآمدن بر کوه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ عَ)
شوق. نشاط. (ناظم الاطباء) ، کسالت و اندوه. ناگواری و عدم رضایت. اضطراب. خستگی و درماندگی. (از دزی ج 1 ص 593)
لغت نامه دهخدا
(زَ عِ)
سخت گرسنه و درپیچان از گرسنگی، شادان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَ)
سوزش حلق. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). حرارت و سوزش حلق خشک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ دَوْ وُ)
نعلین در پای کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نعل پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
یکی از اوزان ابواب ثلاثی مزیدفیه و معنی آن بیشتر بر مطاوعت و قبول فعل است. و رجوع به نشوء اللغه ص 15 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شتافتن. (از متن اللغه) ، شادمان شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنشط. (متن اللغه). نشاط داشتن. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، خشم گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تغیظ. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد) ، در اکل و شرب کثرت کردن و زیادت نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در خوردن و آشامیدن زیاده روی کردن. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، مال را در خود تقسیم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تقسیم کردن قوم مال را در میان خود. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دروغ بربستن و کاذب گفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). تکذب. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، به تکلف زعامت بر خود بستن و خود را زعیم دانستن. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شکافته شدن. (تاج المصادر بیهقی). بشکافتن. (زوزنی). کفتن پا و کفتن دست. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تشقق پا. (از متن اللغه). تشقق پوست پا. (از اقرب الموارد). و شکافته شدن ظاهر یا باطن پا. شکافته شدن ظاهر کف دست. (از المنجد) ، شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تکسر. (متن اللغه) ، سوختن پوست به آتش. (از متن اللغه) (از ذیل اقرب الموارد) ، ریختن پر. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، فاسد شدن جراحت. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
لغزش و لغزیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
خویشتن درجامه پیچیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). خود را در جامه پیچیدن. (مجمل اللغه). در پیچیده شدن به جامه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلفف و تدثر. (متن اللغه). پیچیده شدن به جامه. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
نیک زیرک گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به نهایت در زیرکی و ظرافت رسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، ممتاز شدن، نیکو کردن و اصلاح نمودن کسی یا چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عبارت تاج العروس چنین است: و تزوله و زوله اجاده، هکذا فی النسخ والصواب اجأه و هکذا حکاه الفارسی عن ابی زید - انتهی. در محیط المحیط، اقرب الموارد، المنجد، معجم متن اللغه نیز اجأه ضبط شده است. فعل اجاء متعدی است از جاء یعنی آورد آنرا (معنی مناسب با ثلاثی، و جز این معنی معانی دیگر نیز دارد). مؤلف منتهی الارب تنهابقاموس اعتماد کرده و کلمه را بمعنی اجاد گرفته است و ناظم الاطباء و دیگران نیز از او پیروی کرده اند
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پراکنده و متفرق شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پراکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). تفرق. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
دور شدن از جای (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَدْ دُ)
سخت درچفسیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخت چسبیدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ قُ)
نشاط کردن. (زوزنی). نشاطی شدن. (تاج المصادر بیهقی). شادمان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شادمان و خرم گردیدن. (ناظم الاطباء) ، برجستن وتوسنی کردن اسب بر غیر سوار خود. (از منتهی الارب). (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ عَ)
کفتار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خدمت کردن شوهر را. (تاج المصادر بیهقی). فرمان برداری شوهر کردن و یا خود را برای وی آراستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شوهری. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ)
به یکسو شدن و کناره گزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزلل
تصویر تزلل
لغزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشعل
تصویر تشعل
فروزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیل
تصویر تزیل
زدو دیدن، پراکنیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزمل
تصویر تزمل
در جامه پیچیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعل
تصویر زعل
نشاط کردن، شادمان شدن، برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزعل
تصویر خزعل
کفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزلع
تصویر تزلع
بشکافتن، شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزعب
تصویر تزعب
شادمان شدن، خشم گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنعل
تصویر تنعل
نال داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبعل
تصویر تبعل
شوهر داری کتخدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعزل
تصویر تعزل
عشق نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزمل
تصویر تزمل
((تَ زَ مُّ))
در جامه پیچیده شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توعل
تصویر توعل
((تَ وَ عُّ))
بالا رفتن از کوه
فرهنگ فارسی معین