جدول جو
جدول جو

معنی تزریق - جستجوی لغت در جدول جو

تزریق
داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن یا داخل رگ بوسیله سوزن مخصوص، آمپول زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تزریق
((تَ))
وارد کردن داروهای مایع به وسیله سرنگ در بدن
تصویری از تزریق
تصویر تزریق
فرهنگ فارسی معین
تزریق
داخل کردن داروی محلول در زیر پوست بدن یا درون رگ به وسیلۀ سوزن توخالی، آمپول زدن
فرهنگ فارسی عمید
تزریق
Injection
تصویری از تزریق
تصویر تزریق
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تزریق
инъекция
دیکشنری فارسی به روسی
تزریق
Injektion
دیکشنری فارسی به آلمانی
تزریق
ін'єкція
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تزریق
zastrzyk
دیکشنری فارسی به لهستانی
تزریق
注射
دیکشنری فارسی به چینی
تزریق
injeção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تزریق
iniezione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تزریق
inyección
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تزریق
injection
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تزریق
injectie
دیکشنری فارسی به هلندی
تزریق
การฉีด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تزریق
injeksi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تزریق
تحقينٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تزریق
इंजेक्शन
دیکشنری فارسی به هندی
تزریق
הזרקה
دیکشنری فارسی به عبری
تزریق
注射
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تزریق
주사
دیکشنری فارسی به کره ای
تزریق
enjeksiyon
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تزریق
sindano
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تزریق
ইনজেকশন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تزریق
تزریق
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تزریقی
تصویر تزریقی
معتاد، کسی که مواد مخدر را به وسیله سرنگ داخل رگ خود می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تفریق
تصویر تفریق
پراکنش، کاهش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تحریق
تصویر تحریق
به آتش کشیدن به آتش افکندن سوختنسوزانیدن،جمع تحریقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخریق
تصویر تخریق
پاره پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزرنق
تصویر تزرنق
متغیر و دیگرگون گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تدریق
تصویر تدریق
نرم گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشریق
تصویر تشریق
نور انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تسریق
تصویر تسریق
دزد خواندن دزد دانستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزویق
تصویر تزویق
آراستن کلام و کتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریق
تصویر تعریق
عرق کردن
فرهنگ لغت هوشیار