شغال، پستانداری گوشت خوار و از خانوادۀ سگ که از پرندگان کوچک و اهلی تغذیه می کند، شگال، گال، توره، اهمر خرفه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد، پرپهن، بلبن، فرفخ، بخله، بخیله، بوخل، بوخله، بیخیله، بقلة الحمقا
شُغال، پستانداری گوشت خوار و از خانوادۀ سگ که از پرندگان کوچک و اهلی تغذیه می کند، شَگال، گال، تورِه، اَهمَر خُرفِه، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد، پَرپَهن، بَلبَن، فَرفَخ، بُخلِه، بَخیلِه، بوخَل، بوخَلِه، بیخیلِه، بَقلَةُ الحَمقا
مصغر تیر، تیر کوچک، برای مثال چه چیز است آن رونده تیرک خرد / چه چیز است آن پلالک تیغ بران (رودکی۱ - ۱۲۰)، جهش خون از رگ یا آب از سرنگ، سوراخ مشک و مانند آن، دیرک، ستونی که در وسط چادر یا سراپرده برپا می شود و چادر بر روی آن قرار می گیرد، ستون خیمه تیرک زدن: جهیدن آب یا مایع دیگر از یک سوراخ ریز
مصغرِ تیر، تیر کوچک، برای مِثال چه چیز است آن رونده تیرکِ خُرد / چه چیز است آن پَلالَک تیغ بُران (رودکی۱ - ۱۲۰)، جهش خون از رگ یا آب از سرنگ، سوراخ مشک و مانندِ آن، دیرک، ستونی که در وسط چادر یا سراپرده برپا می شود و چادر بر روی آن قرار می گیرد، ستون خیمه تیرک زدن: جهیدن آب یا مایع دیگر از یک سوراخ ریز
فرق سر، میان سر، برای مثال چو دانی که ایدر نمانی دراز / به تارک چرا برنهی تاج آز (فردوسی - ۲/۴۱۹)، دیده بر تارک سنان دیدن / خوش تر از روی دشمنان دیدن (سعدی - ۱۴۱)کنایه از اوج
فرق سر، میان سر، برای مِثال چو دانی که ایدر نمانی دراز / به تارک چرا برنهی تاج آز (فردوسی - ۲/۴۱۹)، دیده بر تارک سنان دیدن / خوش تر از روی دشمنان دیدن (سعدی - ۱۴۱)کنایه از اوج
کله سر، فرق سر بمعنی ترک کننده و رها کننده بمعنی ترک کننده و رها کننده رهاییده چشم پوشیده دست بداشته رسته کله سرفرق سریان سر آدمی، قسمت اعلای هرچیز قله، مغز دماغ، آنچه که در جنگ بر سر گذارند کلاه خود مغفر و مانند آن، راس (مثلث وغیره)، یاتارک سر. فرق سر میان بالای سر. ترک کننده رها کننده دست بدارنده. یا تارک ادب. بی ادب گستاخ. یا تارک دنیا. آنکه از دنیا اعراض کند زاهد پارسا. یا تارک صلاه (صلوه)، آنکه نماز نگزارد
کله سر، فرق سر بمعنی ترک کننده و رها کننده بمعنی ترک کننده و رها کننده رهاییده چشم پوشیده دست بداشته رسته کله سرفرق سریان سر آدمی، قسمت اعلای هرچیز قله، مغز دماغ، آنچه که در جنگ بر سر گذارند کلاه خود مغفر و مانند آن، راس (مثلث وغیره)، یاتارک سر. فرق سر میان بالای سر. ترک کننده رها کننده دست بدارنده. یا تارک ادب. بی ادب گستاخ. یا تارک دنیا. آنکه از دنیا اعراض کند زاهد پارسا. یا تارک صلاه (صلوه)، آنکه نماز نگزارد
تیر کوچک تیرکوچک، ستوی که در وسط چادر و سرا پرده نصب کنند و چادر بر روی آن قرار گیرد دیرک، آبله هایی که در دیگ آب جوشان یا در میان روغن جوشان بسبب پخته شدن گوشت بهم رسد، جهش خون از رگ یاآب از آبدزدک یا سوراخ مشک و مانند آن، ایجاد در دو وجع در اعضا
تیر کوچک تیرکوچک، ستوی که در وسط چادر و سرا پرده نصب کنند و چادر بر روی آن قرار گیرد دیرک، آبله هایی که در دیگ آب جوشان یا در میان روغن جوشان بسبب پخته شدن گوشت بهم رسد، جهش خون از رگ یاآب از آبدزدک یا سوراخ مشک و مانند آن، ایجاد در دو وجع در اعضا