رفتن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از المنجد). به تکلف رفتن بسوی کسی یا عام است. (منتهی الارب). به تکلف رفتن بسوی کسی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، با سرین خرامیدن کودک بر زمین پیش از آنکه راه رود. (از ناظم الاطباء)
رفتن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از المنجد). به تکلف رفتن بسوی کسی یا عام است. (منتهی الارب). به تکلف رفتن بسوی کسی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، با سرین خرامیدن کودک بر زمین پیش از آنکه راه رود. (از ناظم الاطباء)
تحفه ها، هدیه ها، پیشکش ها، چیزهای کمیاب و گران بها، سوغات ها، هدیه هایی که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد، رهاوردها، ارمغان ها، سفته ها، نورهان ها، نوراهان ها، نوارهان ها، راهواره ها، بازآوردها، عراضه ها، بلک ها، لهنه ها، جمع واژۀ تحفه
تحفه ها، هدیه ها، پیشکش ها، چیزهای کمیاب و گران بها، سوغات ها، هدیه هایی که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد، رَهاوَردها، اَرمَغان ها، سَفته ها، نورَهان ها، نَوراهان ها، نَوارَهان ها، راهواره ها، بازآوردها، عُراضه ها، بِلَک ها، لُهنه ها، جمعِ واژۀ تحفه
جمع واژۀ تحفه. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) (فرهنگ نظام) : حتی یتلقا الملائکه مبشره بالغفران و موصله الیه کرائم التحف و الرضوان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301). هرچه بر لفظ پسندیدۀ او رفت و رود پادشاهان جهان را به از آن نیست تحف. سوزنی. روز نثار و تحف است این و خلق سیم و زر آرند نثار و تحف. سوزنی. و تحف ومبار بسیار چنانکه لایق علو همت و شرف ابوت او بود به حضرت سلطان فرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 319). اما فارسیان این لفظ را که جمع است بمعنی مفرد آورند: هر تحفی کز کرم غیب یافت دامن برجانب امت شتافت. امیرخسرو (از آنندراج)
جَمعِ واژۀ تحفه. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) (فرهنگ نظام) : حتی یتلقا الملائکه مبشره بالغفران و موصله الیه کرائم التحف و الرضوان. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301). هرچه بر لفظ پسندیدۀ او رفت و رود پادشاهان جهان را به از آن نیست تحف. سوزنی. روز نثار و تحف است این و خلق سیم و زر آرند نثار و تحف. سوزنی. و تحف ومبار بسیار چنانکه لایق علو همت و شرف ابوت او بود به حضرت سلطان فرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 319). اما فارسیان این لفظ را که جمع است بمعنی مفرد آورند: هر تحفی کز کرم غیب یافت دامن برجانب امت شتافت. امیرخسرو (از آنندراج)
پیچاک کردن شکم و دم برآوردن و به بیماری زحیر مبتلا شدن، روان شدن شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زادن زن بچه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
پیچاک کردن شکم و دم برآوردن و به بیماری زحیر مبتلا شدن، روان شدن شکم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زادن زن بچه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
ریچالی باشد که از کشک سازند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به معنی تری و تازگی هم گفته اند، نعمت و آسایش را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باین معنی ظاهراً مصحف ترف عربی بمعنی ناز ونعمت و به ناز زیستن است. (حاشیۀ برهان چ معین)
ریچالی باشد که از کشک سازند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به معنی تری و تازگی هم گفته اند، نعمت و آسایش را نیز گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باین معنی ظاهراً مصحف ترف عربی بمعنی ناز ونعمت و به ناز زیستن است. (حاشیۀ برهان چ معین)
بهر جزاندن، نابدوری دور گشتن از نابی، غیژیدن کودک، غیژیدن تیر (غیژیدن لغزیدن و خزیدن کودکان) دور شدن از اصل، فرو افتادن تیر از نشانه، دوری، هر تغییری که در اصول افاعیل عروضی داده شود
بهر جزاندن، نابدوری دور گشتن از نابی، غیژیدن کودک، غیژیدن تیر (غیژیدن لغزیدن و خزیدن کودکان) دور شدن از اصل، فرو افتادن تیر از نشانه، دوری، هر تغییری که در اصول افاعیل عروضی داده شود