تفک دهن را گویند. (فرهنگ جهانگیری). تفک دهن را گویند و آن چوبی باشد میان خالی به درازی نیزه که با گلولۀ گل و زور نفس گنجشک و امثال آن را بدان بزنند. (برهان) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء)
تفک دهن را گویند. (فرهنگ جهانگیری). تفک دهن را گویند و آن چوبی باشد میان خالی به درازی نیزه که با گلولۀ گل و زور نفس گنجشک و امثال آن را بدان بزنند. (برهان) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء)
جانوری است سخن گو که آن را بتازی طوطی خوانند. (فرهنگ جهانگیری). مرغی است معروف که طوطی گویند. (فرهنگ رشیدی). طوطی سخن گو را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نوعی از نان باشد که در قزوین و توابع آن خصوصاً در راوند (کذا) خوب می پزند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، قسمی از نی باشد که شبانان نوازند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قسمی از نی باشد و آنرا نیشه هم گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) : به شوخی گر کند توتک نوازی پری را دل کند از شیشه بازی ز شدّ توتک او اندک اندک خرد قالب تهی سازد، چه توتک ؟ تأثیر (از آنندراج)
جانوری است سخن گو که آن را بتازی طوطی خوانند. (فرهنگ جهانگیری). مرغی است معروف که طوطی گویند. (فرهنگ رشیدی). طوطی سخن گو را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نوعی از نان باشد که در قزوین و توابع آن خصوصاً در راوند (کذا) خوب می پزند. (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، قسمی از نی باشد که شبانان نوازند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قسمی از نی باشد و آنرا نیشه هم گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ رشیدی) : به شوخی گر کند توتک نوازی پری را دل کند از شیشه بازی ز شدّ توتک او اندک اندک خرد قالب تهی سازد، چه توتک ؟ تأثیر (از آنندراج)
تشت کوچک. (یادداشت مرحوم دهخدا). ظرفی سخت بزرگ از چوب، شبیه به ناوه که خبازان آرد یک روزه و نیم روزه در آن خمیر کنند. (یادداشت ایضاً). و رجوع به طشتک شود
تشت کوچک. (یادداشت مرحوم دهخدا). ظرفی سخت بزرگ از چوب، شبیه به ناوه که خبازان آرد یک روزه و نیم روزه در آن خمیر کنند. (یادداشت ایضاً). و رجوع به طشتک شود
رسوا شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). افتضاح. (اقرب الموارد). پرده دریدن وپرده دری و بی تخمگی و رسوائی. (غیاث اللغات) (آنندراج) : به لهو و نشاط و آداب آن مشغول میباشدو بدانجای تهتک است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393). دولت ز مهتر متهتک جدا سزد از تو جدا مباد که بس بی تهتکی. سوزنی. ما را در کام نهنگ با زورو تهتک انداختی. (جهانگشای جوینی). با کبی خویان تهتکها چه کرد با نبی رویان تنسکها چه کرد. مولوی. ، دریده و شکافته گردیدن پرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
رسوا شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). افتضاح. (اقرب الموارد). پرده دریدن وپرده دری و بی تخمگی و رسوائی. (غیاث اللغات) (آنندراج) : به لهو و نشاط و آداب آن مشغول میباشدو بدانجای تهتک است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393). دولت ز مهتر متهتک جدا سزد از تو جدا مباد که بس بی تهتکی. سوزنی. ما را در کام نهنگ با زورو تهتک انداختی. (جهانگشای جوینی). با کبی خویان تهتکها چه کرد با نبی رویان تنسکها چه کرد. مولوی. ، دریده و شکافته گردیدن پرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
ده کوچکی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر واقع در 7 هزارگزی جنوب سرباز 6 هزارگزی خاور راه مالرو سرباز به بارور با 20 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از بخش سرباز شهرستان ایرانشهر واقع در 7 هزارگزی جنوب سرباز 6 هزارگزی خاور راه مالرو سرباز به بارور با 20 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
آراسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آراسته شدن و آراسته شدن عروس. (آنندراج). آراستن عروس را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) : زتت العروس فتزتت هی، یعنی آرایش کردم عروس را پس آراسته شد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : از لمعۀ آن دو گوهر گرانبها جراید جواهر مجردات، تزتت بزیب تکثر یافت. (درۀ نادره چ شهیدی ص 2)
آراسته شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آراسته شدن و آراسته شدن عروس. (آنندراج). آراستن عروس را. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) : زتت العروس فتزتت هی، یعنی آرایش کردم عروس را پس آراسته شد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : از لمعۀ آن دو گوهر گرانبها جراید جواهر مجردات، تزتت بزیب تکثر یافت. (درۀ نادره چ شهیدی ص 2)
کبک را گویند و آن پرنده ای است که او رامرغ آتشخواره هم می گویند، و بعضی گفته اند تذرو است که خروس صحرایی باشد، و به این معنی بجای حرف ثانی زای نقطه دار نیز آمده است. (برهان). کبک را نامند، و آنرا مرغ آتشخواره نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). کبک، و صحیح ترنگ است که مخفف تورنگ است. (فرهنگ رشیدی). جانوری است خوب رفتار آتشخوار و اندک پرد. در کوههای نواحی هند بود، و آنرا ترنگ و تورنگ و تذرو و چورچور و چور و کبک نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). تذرو و قرقاول و کبک. (ناظم الاطباء). رجوع به ترنگ شود
کبک را گویند و آن پرنده ای است که او رامرغ آتشخواره هم می گویند، و بعضی گفته اند تذرو است که خروس صحرایی باشد، و به این معنی بجای حرف ثانی زای نقطه دار نیز آمده است. (برهان). کبک را نامند، و آنرا مرغ آتشخواره نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). کبک، و صحیح ترنگ است که مخفف تورنگ است. (فرهنگ رشیدی). جانوری است خوب رفتار آتشخوار و اندک پرد. در کوههای نواحی هند بود، و آنرا ترنگ و تورنگ و تذرو و چورچور و چور و کبک نیز گویند. (شرفنامۀ منیری). تذرو و قرقاول و کبک. (ناظم الاطباء). رجوع به ترنگ شود
دهی از دهستان جاوید در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون است که در شانزده هزارگزی خاور فهلیان و چهارهزارگزی شوسۀ کازرون به بهبهان قرار دارد. دامنه ای گرمسیر است و 200 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
دهی از دهستان جاوید در بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون است که در شانزده هزارگزی خاور فهلیان و چهارهزارگزی شوسۀ کازرون به بهبهان قرار دارد. دامنه ای گرمسیر است و 200 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
بخود درآمدن کاری و مشاورت ننمودن با کسی. (منتهی الارب). بدون مشورت از دیگری در کاری درآمدن. تفتک الامر اذ مضی علیه لایؤامر احداً. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
بخود درآمدن کاری و مشاورت ننمودن با کسی. (منتهی الارب). بدون مشورت از دیگری در کاری درآمدن. تفتک الامر اذ مضی علیه لایؤامر احداً. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)