جدول جو
جدول جو

معنی تزایغ - جستجوی لغت در جدول جو

تزایغ
(اِ دِ)
بچسبیدن. (زوزنی). سوی یکدیگر کنبانیدن و تمایل کردن. (ناظم الاطباء). سوی یکدیگر کنبانیدن، و کنبانیدن بمعنی بر جهانیدن و کشانیدن باشد. (آنندراج). تمایل. (متن اللغه) (المنجد) (اقرب الموارد) : تزایغت اسنانه ، ای تمایلت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تزاید
تصویر تزاید
زیاد شدن، افزون شدن، افزونی، افزایش
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ یِ)
کنباننده سوی یکدیگر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مایل شده به سوی یکدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزایغ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
پراکنده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (اقرب الموارد) ، جدایی و جدا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شرم داشتن از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
راست کردن میل کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). راست کردن زیغ (میل از حق. شک) کسی را. (از اقرب الموارد) (از المنجد). راست کردن خمیدگی چوب. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خود را آراستن زن. (منتهی الارب) (آنندراج). خود را آرایش کردن زن. (ناظم الاطباء). تبرج و تزین. (متن اللغه) (المنجد) (اقرب الموارد) ، تلبس. (اقرب الموارد) ، تمایل دندان: تزیغت اسنانه ، تمایلت. (متن اللغه). رجوع به تزایغ شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
زائغ. آنکه از استقامت میل کند (کج رود). ج، زاغه، زائغه. (اقرب الموارد) (تاج العروس). رجوع به زاغه و زایغه شود، مجازاً، چشم که ناتوان باشد. (اقرب الموارد) (تاج العروس) ، مجازاً، خورشید که... میل کند و سایه بلند شود. (اقرب الموارد) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تزایل
تصویر تزایل
پراکنده شدن، جدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزاید
تصویر تزاید
افزون شدن، افزایش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیغ
تصویر تزیغ
خود آرایی در زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزاید
تصویر تزاید
((تَ یُ))
زیاد شدن، افزون گشتن
فرهنگ فارسی معین
ازدیاد، افزایش، فزونی
متضاد: تقلیل، کاهش، افزایش یافتن، افزون شدن، زیاد شدن
متضاد: تقلیل یافتن، کاهش یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد