جدول جو
جدول جو

معنی تزاید - جستجوی لغت در جدول جو

تزاید
زیاد شدن، افزون شدن، افزونی، افزایش
تصویری از تزاید
تصویر تزاید
فرهنگ فارسی عمید
تزاید
افزون شدن، افزایش
تصویری از تزاید
تصویر تزاید
فرهنگ لغت هوشیار
تزاید
((تَ یُ))
زیاد شدن، افزون گشتن
تصویری از تزاید
تصویر تزاید
فرهنگ فارسی معین
تزاید
ازدیاد، افزایش، فزونی
متضاد: تقلیل، کاهش، افزایش یافتن، افزون شدن، زیاد شدن
متضاد: تقلیل یافتن، کاهش یافتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تزیید
تصویر تزیید
زیاد کردن، افزون کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متزاید
تصویر متزاید
افزون شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تزهید
تصویر تزهید
کسی را نسبت به چیزی بی میل و ناخواه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ سِ)
دروغ گفتن، عذاب کردن زاید از جرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، تنگ نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بخل ورزیدن. (از متن اللغه) ، پر کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پر کردن مشک را. (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (از المنجد) ، آتش برآوردن از آتش زنه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از المنجد) ، افزودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قالوا: مایزندک و مایزندک و مایزندک احد علی فضل زید ای مایزیدک. (متن اللغه) (از المنجد) ، با هم دوختن کناره های فرج ناقه را به میل های خرد وقتی که زهدان آن بعد ولادت بیرون افتاده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، تنگ گرفتن بر خانوادۀ خود. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، تنگ شدن سینه در کاری. (از اقرب الموارد) (ازالمنجد). به تنگ آمدن از آن. و رجوع به تزند شود
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
توشه دادن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عطا کردن زاد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ ذِ)
تنگ کردن چشم یعنی ترشرویی و غضب کردن بر کسی. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
افزون شونده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افزون شده. اضافه شده. زیاد گشته. زیادتر و افزونتر و بیشتر و فراوانتر. (ناظم الاطباء). افزون: و هرگاه که ماده بر تب اندررگها پختن آغاز کند آن روز تب متزاید بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، پرگوئی که به تکلف در سخن می افزاید. (ناظم الاطباء). به تکلف افزاینده در سخن و جز آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزاید شود، بسیار دراز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ)
یکدیگر را فایده دادن. یقال: هما یتفایدان بالمال، ای یفید کل صاحبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بهره رسانیدن قوم بیکدیگر و تفاود استعمال نکنند. (از اقرب الموارد). رجوع به تفاود شود
لغت نامه دهخدا
(اِ شِ)
افزون کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چین ها و شکن ها که مشابه بافتن زره باشد. (غیاث اللغات) (آنندراج). غصون الدماغ لان نظمها یشبه نظم زردالجوشن. لکن زردالمقدم اکثر افراداً من زردالمؤخر. (بحر الجواهر).
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
حقیر شمردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
بچسبیدن. (زوزنی). سوی یکدیگر کنبانیدن و تمایل کردن. (ناظم الاطباء). سوی یکدیگر کنبانیدن، و کنبانیدن بمعنی بر جهانیدن و کشانیدن باشد. (آنندراج). تمایل. (متن اللغه) (المنجد) (اقرب الموارد) : تزایغت اسنانه ، ای تمایلت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
پراکنده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (اقرب الموارد) ، جدایی و جدا شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شرم داشتن از کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
واچیدن پنبه. (تاج المصادر بیهقی). پنبه زدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). واچیدن و از هم جدا کردن پنبه تا پاک شود و برای رشتن آماده گردد. (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از متن اللغه) ، فاکو شدن دهن. (تاج المصادر بیهقی). کفک برآوردن کنج دهن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). تزبد، کف برآوردن دو گوشۀ لب از خشم. (از متن اللغه) ، کف فراگرفتن شیر. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(بَ لَهْ)
دوتا و کج گردیدن از نرمی و نزاکت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دوتا و کج گردیدن زن در رفتار از نرمی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خلاف ترغیب. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از المنجد). بر ناخواهانی برانگیختن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، اندازه کردن نخل. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، کم کردن و کم شمردن چیزی را، گرامی داشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، در بعضی از نسخ قاموس بمعنی تبخیل آمده است. (منتهی الارب). تبخیل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تکاید
تصویر تکاید
یکدیگر را فریب دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزهید
تصویر تزهید
پارسا خواست زاهد کردن، پار ساخواندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزاید
تصویر متزاید
اضافه شده، زیادتر و افزونتر و فراوانتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزایل
تصویر تزایل
پراکنده شدن، جدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزاهد
تصویر تزاهد
حقیر شمردن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیید
تصویر تزیید
افزون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزوید
تصویر تزوید
توشه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزنید
تصویر تزنید
دروغگویی، بیش کیفری کیفر دادن بیش از اندازه گناه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفاید
تصویر تفاید
همسودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیید
تصویر تزیید
((تَ))
زیاد کردن، افزودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تکاید
تصویر تکاید
((تَ یُ))
یکدیگر را فریب دادن، دشواری نمودن، رنجانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متزاید
تصویر متزاید
((مُ تَ یِ))
افزون شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تزهید
تصویر تزهید
((تَ))
زاهد کردن، پارسا خواندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاید
تصویر زاید
فزون
فرهنگ واژه فارسی سره
افزون، افزون شونده
فرهنگ واژه مترادف متضاد