جدول جو
جدول جو

معنی ترییس - جستجوی لغت در جدول جو

ترییس(اِ خِ)
مهتر گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به ترئیس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
مهتر کردن. (زوزنی). مهتر گردانیدن کسی را بر قومی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رئیس گردانیدن. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دامن دراز کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
نرم گردانیدن، عاجر کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، بطی ٔ گفتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
سست کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سست و ضعیف کردن. (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
غالب شدن فربهی بر قوم، با ارزانی و فراخ سالی شدن شهرها، فربه شدن شتربچگان بحدی که از جنبش عاجز گردند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فربه شدن و غالب شدن فربهی بر قوم، در ارزانی و فراخی رسیدن قوم (مجهولا). (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
پرنهادن تیر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، ضعیف کردن بیماری کسیرا. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
فراهم آمدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، پاکیزه و افزون شدن طعام و جز آن، پاکیزه وافزون گردانیدن طعام و جز آن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
تر کردن ترید را بروغن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ خِ)
مکان کردن جایی. (تاج المصادر بیهقی). مقیم بودن به جایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، پیوسته شدن باران. (تاج المصادر بیهقی) ، تیره بودن و مقیم بودن ابر بی باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیوسته بودن ابر و از جای نرفتن آن. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، افزون شدن بر چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ لا هََ)
رام کردن. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). رام کردن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد) : سار معه علی جمل قد نوّقه و خیّسه ، ای راضه و ذلله بالرکوب، بند کردن. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رام و منقاد گردانیدن اسب را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَلْ لُ)
زیرک کردن. (زوزنی). زیرک گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درآکندن مشک و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). پر کردن مشک. (اقرب الموارد) (المنجد). و رجوع به تربیز شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حیس ساختن. (منتهی الارب). طعام حیس ساختن. (ناظم الاطباء). رجوع به حیس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترییم
تصویر ترییم
مقیم بودن به جائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاییس
تصویر تاییس
نا امید کردن، خوار شمردن خوار شمردن، نرم کردن، هنایاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تکییس
تصویر تکییس
زیرکی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخییس
تصویر تخییس
رام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترییث
تصویر ترییث
نرم گردانیدن، عاجز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترییخ
تصویر ترییخ
سست کردن، ضعیف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رییس
تصویر رییس
فرنشین، سرپرست، کارفرما
فرهنگ واژه فارسی سره