- تریو
- پارچه سفید و نازک
معنی تریو - جستجوی لغت در جدول جو
- تریو
- قطعۀ موسیقی که برای سه ساز یا سه نوازنده ساخته شده باشد
- تریو ((تَ))
- پارچه و جامه سفید باریک
- تریو ((تِ))
- قطعه ای که برای سه ساز یا سه نوازنده ساخته شده باشد، آواز سه نفری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راه ناهموار و پست و بلند
فرانسوی سه راه
راه پشته پشته، راه ناهموار، پست و بلند
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام یکی از سرداران بزرگ ایرانی زمان داریوش سوم پادشاه هخامنشی در نبرد با اسکندر مقدونی
آماده بودن ساخته شدن ساخته و آماده شدن برای کاری
علامت صفت تفضیلی که در آخر بعضی کلمات در میاید
چرکن، آکناک
لباس بافته شده
خشکه خوشه خوشه ای که دانه های آن را کنده یا خورده باشند
درنگ کردن و توقیف نمودن
محکم و استوار
دو مثلث که از دو طرف دامن جامه بر آورند شاخ جامه و قبا، بال و پر مرغان
ریزه کردن نان در دوغ شیر آب گوشت و مانند آن
باد تند، شدید الاعصاب
نان خورد کرده در آبگوشت
خاکنشین، درویش
سیراب شدن، تفکر و تامل
طعام و شراب نوعی بافته سرخ رنگ ابریشمی نوعی بافته سرخ رنگ ابریشمی
کم جرات، کسی که دچار بیم و ترس شود، بسیار ترس
پیدا و آشکار شدن
دامن لباس، دامن قبا، گوشۀ دامن قبا
تریز، دامن لباس، دامن قبا، گوشۀ دامن قبا
نوعی پارچۀ کشباف از جنس پشم و الیاف مصنوعی، لباس که از این پارچه تهیه شده باشد
غریویدن، فریاد، خروش، بانگ بلند، بانگ و فریاد از روی خشم برای مثال تهمتن چو بشنید گفتار دیو / برآورد چون شیر جنگی غریو (فردوسی - ۳/۲۹۶)
غریو برآوردن: بانگ و فریاد برآوردن، غریو کردن
غریو برکشیدن: بانگ و فریاد برآوردن، غریو کردن
غریو داشتن: بانگ و فریاد برآوردن، غریو کردن
غریو کردن: بانگ و فریاد برآوردن
غریو برآوردن: بانگ و فریاد برآوردن، غریو کردن
غریو برکشیدن: بانگ و فریاد برآوردن، غریو کردن
غریو داشتن: بانگ و فریاد برآوردن، غریو کردن
غریو کردن: بانگ و فریاد برآوردن
کسی که از هر چیزی بترسد و بیهوده دچار ترس و بیم شود، کم جرئت، کم دل
تریت، نانی که در آبگوشت، اشکنه، شیر، دوغ و مانند آن خرد کرده باشند
نانی که در آبگوشت، اشکنه، شیر، دوغ و مانند آن خرد کرده باشند
شور و فریاد و غوغا، خروش، بانگ و ناله
جریب
((تِ رِ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی موتور سیکلت پر قدرت با چرخ های بزرگ و لاستیک آجدار جهت مسابقه و رانندگی در مسیرهای ناهموار و گل آلود