رطوبت را گویند. (برهان) (انجمن آرا). رطوبت و بلت. (ناظم الاطباء). مقابل خشکی. (آنندراج) : نخستین که آتش ز جنبش دمید ز گرمیش پس خشکی آمد پدید وز آن پس ز آرام سردی نمود ز سردی همان باز تری فزود. فردوسی. این را که همی بینی از گرمی و سردی از تری و خشکی و ضعیفی و توان را. ناصرخسرو. می بکار آید هر چیز بجای خویش تری از آب وشخودن ز شخار آید. ناصرخسرو. هر گاه که دماغ گرم شود تریها را به خویشتن کشد... بدین دو وجه تریها فزونی اندر دماغ بسیار گردد... هر تری که بدو رسد سطبر گردد و بفسرد... حرکت فزونی به دماغ رسد و رطوبتها که در وی باشد بجنباند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مزاج مردم... تا روزگار رسیدگی گرم و تر باشد و از نزدیک سالهای رسیدگی تری کمتر می شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اندر روزگار کودکی به سبب بسیاری تری آن گرمی چندانکه هست ننماید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سخای ابر چون بگشاید از بند به صد تری فشاند قطره ای چند. نظامی. ز تری یکی نیمه جنبش پذیر ز خشکی دگر نیمه آرام گیر. نظامی. به تری و خشکی رساند قیاس. نظامی. ، تازگی و طراوت. (ناظم الاطباء). ظرافت. (غیاث اللغات). لطافت: تن خنگ بید ارچه باشد سپید به تری و نرمی نباشد چو بید. رودکی. از دلاویزی و تری چون غزلهای شهید وزغم انجامی و خوشی چون ترانۀ بوطلب. فرخی. همو به نرمی باد و همو به تری آب همو به جستن آتش همو به هنگ تراب (از لغت نامۀ اسدی بی نام شاعر). چه عجب زانکه تری لب و گل از لعاب سحاب دیدستند. خاقانی. ز تری که می رفت رود ورباب هوس را همی برد چون رود آب. نظامی. برانگیخت آوازی از خشک رود که از تری آرد فلک را فرود. نظامی. بدین تری که داردطبع مهتاب نیارد ریختن بر دست من آب. نظامی. ، بیدماغی و ناخوشی و درشتی و آزردگی. (غیاث اللغات). کنایه از درشتی و سختی و بی دماغی و ناخوشی. (آنندراج) : ز تحریک ابرطرب پروری فتاده هوا در طلسم تری قرابه سخن سرسری می کند قدح گر بخندد تری می کند. ملاطغرا (ازآنندراج). تلخی عالم ناساز شراب است مرا تری بدگهران عالم آب است مرا. صائب (ایضاً). سر برنیاورم ز تری روز بازخواست از بس که دیده ام تری از آسمان خشک. صائب (ایضاً). با تری های حسودان چرب و نرمی می کنم جامۀ مومی بود آسیب باران را علاج. محمد سعید اشرف (ایضاً). از تری های جهان است مکدردل ما همچو آیینه که از نم ز صفا می افتد. محمد سعید اشرف (ایضاً). دل بی حوصله را تاب ظرافت نبود از تری داغ شود آینه کز فولاد است. میراللهی همدانی (ایضاً)
رطوبت را گویند. (برهان) (انجمن آرا). رطوبت و بلت. (ناظم الاطباء). مقابل خشکی. (آنندراج) : نخستین که آتش ز جنبش دمید ز گرمیش پس خشکی آمد پدید وز آن پس ز آرام سردی نمود ز سردی همان باز تری فزود. فردوسی. این را که همی بینی از گرمی و سردی از تری و خشکی و ضعیفی و توان را. ناصرخسرو. می بکار آید هر چیز بجای خویش تری از آب وشخودن ز شخار آید. ناصرخسرو. هر گاه که دماغ گرم شود تریها را به خویشتن کشد... بدین دو وجه تریها فزونی اندر دماغ بسیار گردد... هر تری که بدو رسد سطبر گردد و بفسرد... حرکت فزونی به دماغ رسد و رطوبتها که در وی باشد بجنباند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). مزاج مردم... تا روزگار رسیدگی گرم و تر باشد و از نزدیک سالهای رسیدگی تری کمتر می شود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). اندر روزگار کودکی به سبب بسیاری تری آن گرمی چندانکه هست ننماید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سخای ابر چون بگشاید از بند به صد تری فشاند قطره ای چند. نظامی. ز تری یکی نیمه جنبش پذیر ز خشکی دگر نیمه آرام گیر. نظامی. به تری و خشکی رساند قیاس. نظامی. ، تازگی و طراوت. (ناظم الاطباء). ظرافت. (غیاث اللغات). لطافت: تن خنگ بید ارچه باشد سپید به تری و نرمی نباشد چو بید. رودکی. از دلاویزی و تری چون غزلهای شهید وزغم انجامی و خوشی چون ترانۀ بوطلب. فرخی. همو به نرمی باد و همو به تری آب همو به جستن آتش همو به هنگ تراب (از لغت نامۀ اسدی بی نام شاعر). چه عجب زانکه تری لب و گل از لعاب سحاب دیدستند. خاقانی. ز تری که می رفت رود ورباب هوس را همی برد چون رود آب. نظامی. برانگیخت آوازی از خشک رود که از تری آرد فلک را فرود. نظامی. بدین تری که داردطبع مهتاب نیارد ریختن بر دست من آب. نظامی. ، بیدماغی و ناخوشی و درشتی و آزردگی. (غیاث اللغات). کنایه از درشتی و سختی و بی دماغی و ناخوشی. (آنندراج) : ز تحریک ابرطرب پروری فتاده هوا در طلسم تری قرابه سخن سرسری می کند قدح گر بخندد تری می کند. ملاطغرا (ازآنندراج). تلخی عالم ناساز شراب است مرا تری بدگهران عالم آب است مرا. صائب (ایضاً). سر برنیاورم ز تری روز بازخواست از بس که دیده ام تری از آسمان خشک. صائب (ایضاً). با تری های حسودان چرب و نرمی می کنم جامۀ مومی بود آسیب باران را علاج. محمد سعید اشرف (ایضاً). از تری های جهان است مکدردل ما همچو آیینه که از نم ز صفا می افتد. محمد سعید اشرف (ایضاً). دل بی حوصله را تاب ظرافت نبود از تری داغ شود آینه کز فولاد است. میراللهی همدانی (ایضاً)
تریلر (Thriller) به عنوان یک ژانر ادبی و هنری معمولاً به اثرهایی اشاره دارد که بر اساس تنش، ترس، و هیجان ساخته شده اند و مخاطب را به وضعیت ها و رویدادهای پیچیده و تنش آمیز توجه می کنند. این ژانر به طور گسترده ای در فیلم، ادبیات، تلویزیون، و موسیقی وجود دارد و خصوصیات خاصی را در خود جای داده است: 1. تنش و هیجان : داستان های thriller بیشتر بر تولید تنش و هیجان در مخاطب تمرکز دارند. این هیجان معمولاً از طریق رویدادهای ناگهانی، خطرات غیرمنتظره، و تهدیدهای جدید ایجاد می شود که شخصیت های داستان را به چالش می کشند. 2. پیچیدگی داستان : داستان های thriller معمولاً دارای پیچیدگی و تاریکی زیادی هستند. اغلب شخصیت ها با معضلات اخلاقی، تصمیم های دشوار، و شرایط غم انگیز روبرو می شوند. 3. شخصیت پردازی عمیق : شخصیت های داستان thriller معمولاً دارای زندگی نامه های پیچیده و ابهاماتی هستند. اغلب آن ها با داشتن نقاط ضعف و قوت، واکنش های غیرمنتظره نشان می دهند که مخاطب را به تامل در مورد رفتار آن ها ترغیب می کند. 4. معمایی و ناگفته ها : thriller ها معمولاً شامل المان هایی از ناگفته ها و رازهای پنهان هستند که مخاطب را به فکر و تحلیل دربارهٔ داستان و اتفاقات آن تشویق می کنند. 5. موسیقی و نورپردازی : در فیلم ها، موسیقی و نورپردازی در تقویت احساسات ترس و هیجان مخاطب نقش بسزایی دارند و به وضوح جو مخوف و تنش آمیز داستان را ایجاد می کنند. مثال هایی از فیلم های thriller شامل `ششمین حس`، `سایه های خشم`، `رمز و راز آبی` و `شب های سینما` هستند که هرکدام به طرز متفاوتی از عناصر مذکور استفاده می کنند تا تجربه ی هیجانی و ترسناک برای مخاطب ایجاد کنند. هر فیلم پر ماجرا و هیجان انگیزی که در تماشاگر حس تعلیق ایجاد کند، برای مثال فیلم های جنایی، جاسوسی و ماجراجویانه
تریلر (Thriller) به عنوان یک ژانر ادبی و هنری معمولاً به اثرهایی اشاره دارد که بر اساس تنش، ترس، و هیجان ساخته شده اند و مخاطب را به وضعیت ها و رویدادهای پیچیده و تنش آمیز توجه می کنند. این ژانر به طور گسترده ای در فیلم، ادبیات، تلویزیون، و موسیقی وجود دارد و خصوصیات خاصی را در خود جای داده است: 1. تنش و هیجان : داستان های thriller بیشتر بر تولید تنش و هیجان در مخاطب تمرکز دارند. این هیجان معمولاً از طریق رویدادهای ناگهانی، خطرات غیرمنتظره، و تهدیدهای جدید ایجاد می شود که شخصیت های داستان را به چالش می کشند. 2. پیچیدگی داستان : داستان های thriller معمولاً دارای پیچیدگی و تاریکی زیادی هستند. اغلب شخصیت ها با معضلات اخلاقی، تصمیم های دشوار، و شرایط غم انگیز روبرو می شوند. 3. شخصیت پردازی عمیق : شخصیت های داستان thriller معمولاً دارای زندگی نامه های پیچیده و ابهاماتی هستند. اغلب آن ها با داشتن نقاط ضعف و قوت، واکنش های غیرمنتظره نشان می دهند که مخاطب را به تامل در مورد رفتار آن ها ترغیب می کند. 4. معمایی و ناگفته ها : thriller ها معمولاً شامل المان هایی از ناگفته ها و رازهای پنهان هستند که مخاطب را به فکر و تحلیل دربارهٔ داستان و اتفاقات آن تشویق می کنند. 5. موسیقی و نورپردازی : در فیلم ها، موسیقی و نورپردازی در تقویت احساسات ترس و هیجان مخاطب نقش بسزایی دارند و به وضوح جو مخوف و تنش آمیز داستان را ایجاد می کنند. مثال هایی از فیلم های thriller شامل `ششمین حس`، `سایه های خشم`، `رمز و راز آبی` و `شب های سینما` هستند که هرکدام به طرز متفاوتی از عناصر مذکور استفاده می کنند تا تجربه ی هیجانی و ترسناک برای مخاطب ایجاد کنند. هر فیلم پر ماجرا و هیجان انگیزی که در تماشاگر حس تعلیق ایجاد کند، برای مثال فیلم های جنایی، جاسوسی و ماجراجویانه
سماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سماک، سماقیل، ترشابه، ترشاوه، تمتم، تتم، تتریک، ترفان
سُماق، درختی با برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای که در جاهای سرد می روید و بلندیش تا پنج متر می رسد، میوۀ کوچک سرخ رنگ و ترش مزه به صورت آسیاب شده به عنوان چاشنی کباب استفاده می شود، سُماک، سَماقیل، تُرشابه، تُرشاوه، تُمتُم، تُتُم، تَتریک، تُرفان
پیاپی. (ترجمان علامۀ جرجانی). متواتر و متفرق و پریشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و مذکور است در ’وت ر’. (منتهی الارب). اصل آن ’وتری’ و معنی آن آمدن یکی پس دیگری است. (المنجد). یک یک پس یکدیگر. در اصل وتری بود مأخوذ از ’وتر’ است. (آنندراج) : ثم ارسلنا رسلنا تتری. (قرآن 23 / 44). و منه الحدیث: لابأس بقضاء رمضان تتری. (منتهی الارب). جأوا تتری، یک یک پس یکدیگر آمدند یا متفرق و پریشان آمدند. (ناظم الاطباء). و تتری ً نیز آمده است. (المنجد)
پیاپی. (ترجمان علامۀ جرجانی). متواتر و متفرق و پریشان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و مذکور است در ’وت ر’. (منتهی الارب). اصل آن ’وتری’ و معنی آن آمدن یکی پس دیگری است. (المنجد). یک یک پس یکدیگر. در اصل وتری بود مأخوذ از ’وتر’ است. (آنندراج) : ثم ارسلنا رسلنا تتری. (قرآن 23 / 44). و منه الحدیث: لابأس بقضاء رمضان تتری. (منتهی الارب). جأوا تتری، یک یک پس یکدیگر آمدند یا متفرق و پریشان آمدند. (ناظم الاطباء). و تَتَری ً نیز آمده است. (المنجد)
بدتری. بتّری: وگر بگذرد آن هم از بتریست بر آن زندگانی بباید گریست. فردوسی. مباشید گستاخ با این جهان که از بتری دارد اندر نهان. فردوسی. تا همی گفتم باشد که نکو گردد کار کار من بر بتری بود و دل من بگمان. فرخی، آزار یافتن از بدهضمی طعام و تهوع داشتن. (ناظم الاطباء)
بدتری. بَتَّری: وگر بگذرد آن هم از بتریست بر آن زندگانی بباید گریست. فردوسی. مباشید گستاخ با این جهان که از بتری دارد اندر نهان. فردوسی. تا همی گفتم باشد که نکو گردد کار کار من بر بتری بود و دل من بگمان. فرخی، آزار یافتن از بدهضمی طعام و تهوع داشتن. (ناظم الاطباء)
بطر. بطری. شیشۀ شراب و امثال آن. (یادداشت مؤلف) ، آنچه برکشیده شود از موی و پر مرغ و پشم و مانند آن. ج، بتک (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، تاریکی شب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
بطر. بطری. شیشۀ شراب و امثال آن. (یادداشت مؤلف) ، آنچه برکشیده شود از موی و پر مرغ و پشم و مانند آن. ج، بِتَک (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، تاریکی شب. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
ابومحمد مسلمه بن محمد بتری اندلسی از روات بود. (از معجم البلدان) ، آزار یافتن از بدهضمی طعام و تهوع داشتن. (ناظم الاطباء). روات در تاریخ علم حدیث اسلام اهمیت بسیاری دارند، زیرا بدون وجود آنان، روایت های نبوی و اهل بیت (ع) نمی توانستند به نسل های بعدی منتقل شوند. این افراد به طور مستقیم یا از طریق واسطه ها، به جمع آوری و انتشار روایت های پیامبر اسلام و امامان دوازده گانه پرداخته اند. نقش این روات در حفظ و گسترش اسلام و تعلیمات پیامبر (ص) انکارناپذیر است.
ابومحمد مسلمه بن محمد بتری اندلسی از روات بود. (از معجم البلدان) ، آزار یافتن از بدهضمی طعام و تهوع داشتن. (ناظم الاطباء). روات در تاریخ علم حدیث اسلام اهمیت بسیاری دارند، زیرا بدون وجود آنان، روایت های نبوی و اهل بیت (ع) نمی توانستند به نسل های بعدی منتقل شوند. این افراد به طور مستقیم یا از طریق واسطه ها، به جمع آوری و انتشار روایت های پیامبر اسلام و امامان دوازده گانه پرداخته اند. نقش این روات در حفظ و گسترش اسلام و تعلیمات پیامبر (ص) انکارناپذیر است.
منسوب به تتر را گویند. (فرهنگ جهانگیری). منسوب به تتر باشد که ولایت تتار است. (برهان). منسوب به تتر که مخفف تاتار است و آن ملکی است از ترکستان که ساکنان آنجا در سابق کافر بودند. (غیاث اللغات) (آنندراج). تتری منسوب به تتر و تاتار و تتار. (از فرهنگ رشیدی). منسوب به تتر یعنی تاتار. (ناظم الاطباء) : تتری گر کشد مخنث را تتری را دگر نباید کشت. (گلستان). گویند که دوش شحنگان تتری دزدی بگرفتند بصد حیله گری. سعدی. رجوع به تاتار و تتار و تتر شود
منسوب به تتر را گویند. (فرهنگ جهانگیری). منسوب به تتر باشد که ولایت تتار است. (برهان). منسوب به تتر که مخفف تاتار است و آن ملکی است از ترکستان که ساکنان آنجا در سابق کافر بودند. (غیاث اللغات) (آنندراج). تتری منسوب به تتر و تاتار و تتار. (از فرهنگ رشیدی). منسوب به تتر یعنی تاتار. (ناظم الاطباء) : تتری گر کشد مخنث را تتری را دگر نباید کشت. (گلستان). گویند که دوش شحنگان تتری دزدی بگرفتند بصد حیله گری. سعدی. رجوع به تاتار و تتار و تتر شود
سماق بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 521). سماق باشدکه از آن آش پزند. (صحاح الفرس). سماق. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (دهار) (زمخشری) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (الفاظالادویه ص 72). سماق باشد. (فرهنگ جهانگیری). سماق را گویند و آن چیزی باشد ترش که در آشها و طعامها کنند و بعضی به این معنی بجای حرف ثانی بای ابجد نوشته اند. (برهان). سماق که ثمر ترش است. (فرهنگ نظام) : خار مدرو تا نگردد دست و انگشتان فگار کز نهال و تخم تتری کی شکر خواهی چشید. ناصرخسرو. در بساتین ز لطف لهجۀ او شاید ار قند آید از تتری. شمس فخری. رجوع به سماق شود، خشخاش را نیز گفته اند. (برهان). خشخاش. (ناظم الاطباء)
سماق بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 521). سماق باشدکه از آن آش پزند. (صحاح الفرس). سماق. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) (دهار) (زمخشری) (فرهنگ رشیدی) (ناظم الاطباء) (الفاظالادویه ص 72). سماق باشد. (فرهنگ جهانگیری). سماق را گویند و آن چیزی باشد ترش که در آشها و طعامها کنند و بعضی به این معنی بجای حرف ثانی بای ابجد نوشته اند. (برهان). سماق که ثمر ترش است. (فرهنگ نظام) : خار مدرو تا نگردد دست و انگشتان فگار کز نهال و تخم تتری کی شکر خواهی چشید. ناصرخسرو. در بساتین ز لطف لهجۀ او شاید ار قند آید از تتری. شمس فخری. رجوع به سماق شود، خشخاش را نیز گفته اند. (برهان). خشخاش. (ناظم الاطباء)
نوعی خوراکی است که عبارت است از اینکه نان تنوری نیم پخته را ریزه ریزه کرده با فلفل و زنجبیل و زیره و سیاه دانه نیم کوفته و سبزیهای ریزه کرده در تغاری کنند و سرکه و دوشاب بر بالای آن ریزند و مشت زنند تا خنب خمیر شود و در آفتاب نهند و تا 40 روز هر روز سرکه و دوشاب ریزند و بر هم زنند و رد آفتاب نهند تا بقوام آید. سپس از آن قرصها سازند و خشک کنند
نوعی خوراکی است که عبارت است از اینکه نان تنوری نیم پخته را ریزه ریزه کرده با فلفل و زنجبیل و زیره و سیاه دانه نیم کوفته و سبزیهای ریزه کرده در تغاری کنند و سرکه و دوشاب بر بالای آن ریزند و مشت زنند تا خنب خمیر شود و در آفتاب نهند و تا 40 روز هر روز سرکه و دوشاب ریزند و بر هم زنند و رد آفتاب نهند تا بقوام آید. سپس از آن قرصها سازند و خشک کنند