جدول جو
جدول جو

معنی ترککی - جستجوی لغت در جدول جو

ترککی
(تُ کَ)
دهی است از دهستان شبانکاره که در بخش برازجان شهرستان بوشهر و 21 هزارگزی شمال باختری برازجان و 6 هزارگزی رود خانه شاپور قرار دارد. جلگه و گرمسیر است و 200 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول آنجا غله و تنباکو و صیفی و شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). قریه ای است دو فرسنگ و نیمی کمتر جنوب ده کهنه. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ کَ)
ترکضاء. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ جِ)
باران ریزه باریدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، ملزم کردن کسی را بکاری. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ رَیْ)
منسوب است به تریک که مصغر ترک میباشد. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(تَ کَ)
دهی است از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان که در 8 هزارگزی جنوب خاوری قلعه رئیسی مرکز دهستان قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 75 تن سکنه دارد آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و پشم و لبنیات است شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی زنان قالیچه و پارچه بافی برای چادر است و مردم آنجا از طایفۀ بهمنی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
ده کوچکی از دهستان بازفت است که در بخش اردل شهرستان شهر کرد و 8 هزارگزی شمال باختری اردل واقع است و 72 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
خارانداز را گویند و آن جانوری است از خزندگان ’؟’ (آنندراج بنقل از هفت قلزم). خارپشت تیرانداز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
ترک دار: حاجت به کلاه ترکی داشتنت نیست. (گلستان).
با دلق کبود و با کلاه ترکی
پیوسته کلاه ترکی بی برکی
دعوی چه کنی که رهروی چالاکم
نه نه غلطی ز راه آن سوترکی.
بابا افضل.
ظاهراً صورتی از ترک. رجوع به ترک در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترکی
تصویر ترکی
ترک دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترکی
تصویر ترکی
((تُ))
ترک بودن، کنایه از سفید و زیبا بودن
فرهنگ فارسی معین
جوانه ی درخت، ترکی
فرهنگ گویش مازندرانی