جدول جو
جدول جو

معنی ترکاباد - جستجوی لغت در جدول جو

ترکاباد
از دیهای وازکرود قم، و یقال، مزرعۀ مبارکاباد. (تاریخ قم ص 137)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آریاباد
تصویر آریاباد
(پسرانه)
آریاپاد نگهبان قوم آریایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ترک بند
تصویر ترک بند
جایی در اتومبیل و سایر وسایل نقلیه که بار را در آنجا می بندند، دوال چرمی که در عقب زین اسب آویزان می کنند برای بستن چیزی، سموت، فتراک
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
لقب هرمز بن انوشیروان، چه مادر او دختر خاقان ترک بود. (مفاتیح). هرمز بن نوشیروان ملقب به ترک زاد بود... (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 244) :
سخن بس کن از هرمز ترکزاد
که اندر زمانه مباد آن نژاد.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تُ)
زادۀ ترک. ترک زاده. فرزند ترک. ابن ترک. که زنی ترک او را زاده باشد:
سخن بس کن از هرمز ترکزاد
که اندر زمانه مباد آن نژاد.
فردوسی.
بدو گفت بهرام ای ترکزاد
به خون ریختن تا نباشی تو شاد.
فردوسی.
و به سنۀ ثلاثین پسردیگر آورد هم ترکزاد. (مجمل التواریخ).
رجوع به ترک زاده شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان نیم بلوک بخش قاین شهرستان بیرجند. سکنه 595 تن. آب از قنات. محصول آنجا غلات، زعفران. شغل اهالی آن زراعت، مالداری و قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام دهی است در ناحیۀ ماربین اصفهان: و به ناحیت ماربین دیهی است که آن را نرساباد خوانند و پیش جماعتی از اهالی آن دیه داروئی باشد که به غیر از نسل و اولاد آن جماعت آن را کسی دیگر نداند و نشناسد. هر کس را که سحری با او کرده باشند یا بیهوشی یا نوعی از جنون و فساد افاعیل نفسانی بدو رسیده باشد یا چیزی به خورد او داده باشند، یکی شربت از آن داروی در شیر گاوی که رنگ شقرت دارد حل کنند و در شبی از شبهای محاق او را بخورانند و بر وی ریزند در حال به قدرت حکیم آفریدگار جل جلاله عقدۀ سحر از زبان او گشوده شود و بدانچه بدو رسیده باشد گویا گردد. (از ترجمه محاسن اصفهان آوی ص 41)
لغت نامه دهخدا
از دیه های فراهان است. (تاریخ قم ص 141)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی از دهستان شهر نو بالا ولایت باختر از بخش طیبات شهرستان مشهد. دارای 155 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن غلات، بنشن. شغل اهالی زراعت و مالداری، قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
یونانی غافث. (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
این نام دوبار به همین صورت در تاریخ سیستان چ بهار آمده است:... جهت امارت سیستان ونیه و فراه و قلعۀ کاه و بست و تکناباد و تمامی رود... در سال ششصد و هشتاد و سه. (تاریخ سیستان چ ص 406). فرستادن لشکر منصور به ولایت گرمسیر و حوالی بست و تکناباد و جماعتی دزدان و رنود را برانداختن. (تاریخ سیستان ایضاً ص 408). و ظاهراً تصحیفی از تکین آباد است. رجوع به تکین آباد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب به ترس آباد. رجوع به ترس آباد شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ ترکیب. ترکیبها و امتزاجها. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب و ترکیبها شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان حومه بخش اردکان شهرستان یزد که در 4 هزارگزی شمال باختری اردکان و متصل به جاده یزد قرار دارد. جلگه ای گرمسیر و معتدل است و 1132 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن پسته و غلات و کنجد و شغل مردم زراعت است و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه ارابه روو دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
از طسوج جبل به قم، (تاریخ قم ص 118)
لغت نامه دهخدا
تایاباذ، قریه ای در بوشح از اعمال هرات، (انساب سمعانی ورق 102 ب) (معجم البلدان ج 2 ص 357)، در مرآت البلدان ج 1 ص 337 این کلمه به تصحیف تایاد آمده است، رجوع به تایباد، طایباد، طیبات و تایب آباد شود
لغت نامه دهخدا
دیهی، از ماوین همدان ناحیۀ دوم از ماوین چهل ویک پاره دیه است و دیه درودا و آقاباد و تبعاباد... (نزهه القلوب چ گای لیسترانج ص 72)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان کوهپایۀ بخش بردسکن شهرستان کاشمر. سکنۀ آن 250 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات و باغات و انجیر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
جمع واژۀ رکاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به رکاب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ترکیبات
تصویر ترکیبات
ترکیب و امتزاجها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکناباد
تصویر رکناباد
نام کنادی (قنات) که رکن الدوله دیلمی در شیراز بنیاد کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترابرد
تصویر ترابرد
انتقال
فرهنگ واژه فارسی سره