جدول جو
جدول جو

معنی ترپ - جستجوی لغت در جدول جو

ترپ
قره قروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، کشک سیاه، ترف
تصویری از ترپ
تصویر ترپ
فرهنگ فارسی عمید
ترپ(تَ)
کشک سیاه را گویند و به ترکی قراقروت خوانند. (برهان). ترپک و ترپه وترف. کشک سیاه که بترکی قراقروت گویند، به تازی مصل گویند. (از فرهنگ رشیدی). ترپر. ترپک. کشک سیاه و قراقروت و ترف. (ناظم الاطباء). قروت سیاه که آنرا به ترکی قراقروت گویند. (آنندراج). ماده ای است ترش که از آب دوغ گرفته می شود و نام ترکیش قراقروت است و در تهران بهمان نام ترکی گفته می شود و در اصفهان مخفف آن قارا گفته میشود. در کتب طب نام این ماده مصل است، ترپ ضبط نشده است. (فرهنگ نظام) :
از او دید چون آب لب نوشخند
سیه پوش چون ترپ گردید قند.
وحید (از آنندراج).
رجوع به ترپک و ترپه و ترف شود
لغت نامه دهخدا
ترپ
قراقروت
تصویری از ترپ
تصویر ترپ
فرهنگ لغت هوشیار
ترپ
ترب گونه ی دیگر آن خودرو و خوراکی و اشتها آور است
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ترپک
تصویر ترپک
قره قروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، رخبین، ریخبین، ترف، هبولنگ، هلباک، کشک سیاه، پینو، پینوک، لیولنگ برای مثال چو نوشیدم ز تتماجش فروکوبید چون سیرم / چو ترپک رو ترش کردم کز آن شیرین بریدستم (مولوی - رشیدی - ترپ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترپیاز
تصویر ترپیاز
گیاهی خودرو از خانوادۀ سوسنی ها، با برگ های استوانه ای دراز، ریشۀ آن شبیه سیر است
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
دهی است جزء دهستان خدابنده لو در بخش قیدار شهرستان زنجان که در 18هزارگزی جنوب قیدار و 3هزارگزی راه عمومی قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 179 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه سار و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه و گلیم است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تِ پِ)
نام عمومی هیدروکربورهای تربانتین و کامفن و جز آنهاست: اترهای گزانتوژنی مخصوصاً در سری ترپن ها نتایج قابلی دارند. (روش تهیۀ مواد آلی ص 393)
لغت نامه دهخدا
(تِ پَ)
لفظی است هندی که معرب او اطریفل است و آن عبارت از ترکیب هلیله و آمله است. (الفاظ الادویه). رجوع به اطریفل شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
رجوع به ترپی شود
لغت نامه دهخدا
(تِ)
شاعر و موسیقی دان یونانی است که در لس بس یکی از جزایر بحرالروم متولد شد و در حدود سال 675 قبل از میلاد می زیست. وی ابداع کننده اصطلاحات مربوط به چنگ است
لغت نامه دهخدا
(تَ پَ)
کشک سیاه را گویند و به ترکی قراقروت خوانند و معرب آن طربق باشد. (برهان). ترپ. ترپه. ترف. کشک سیاه... طربق معرب آن. (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج). کشک سیاه و قراقروت و ترف. (ناظم الاطباء) :
چو نوشیدم ز تتماجش فروکوبید چون سیرم
چو تربک رو ترش کردم کز آن شیرین بریدستم.
مولوی (از آنندراج).
رجوع به ترپ و ترپه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ده کوچکی است از دهستان اشکور علیا، در بخش رودسر شهرستان لاهیجان که 38 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تْرُ / تِ رُ پُ)
نام آلمانی اپاوا، یکی از شهرهای چکسلواکی، کنگرۀ ترپو، که از 20 اکتبر تا 20 دسامبر 1820 میلادی با حضور پادشاه پروس و امپراطور اتریش، روسیه، انگلستان و فرانسه تشکیل گردید و در مسائل ایتالیا و مخصوصاً ناپل که مردم آن ناحیه علیه پادشاه خود فردیناند پنجم قیام کرده بودند رسیدگی کرد
لغت نامه دهخدا
(تَ پَ / پِ)
بمعنی ترپک است که کشک سیاه و قراقروت باشد. (برهان) (از فرهنگ رشیدی) (از آنندراج). رجوع به ترپ و ترپک و ترف شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
قسمی از ماهی که تازیان فتر و فتره گویند و رعا نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام ایتالیائی آن ترپیلا و نوعی ماهی پهن است که به سفره ماهی شباهت تام دارد و در انتهای سراین جانور عضوی وجود دارد که بوسیلۀ آن امواج الکتریکی انتشار می یابد و اگر حیوان در معرض خطر قرار گیرد بکمک امواج الکتریکی از خود دفاع میکند، نوعی اژدر خودرو، یا موشک است که بوسیلۀ هواپیماها و زیردریایی ها در نبردهای دریایی بکار میرود
لغت نامه دهخدا
(تِ کُرْ)
رب النوع رقص و آواز یون-ان ق-دی-م ک-ه ب-ا چنگی کهن نمایش داده می شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیپ
تصویر تیپ
نمونه بارز یکدسته، دسته، گروه، نوع، جنس، صنف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترد
تصویر ترد
تر و تازه، نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترب
تصویر ترب
خاک آلود شدن، خاک، محتاج نام کوهی هم میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترخ
تصویر ترخ
نشان نشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترح
تصویر ترح
اندوهگین شدن، فرود آمدن اندوه، غم، فقر و درویشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترج
تصویر ترج
پنهان شدن، استتار
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی اژدر ماهی سفره ماهی، اژدر از جنگ افزارها سلاحی که برای غرق کردن کشتی های دشمن بکار رود اژدر
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی از تیره سوسنیها که دارای پیاز نسبتا حجیمی است و بطور خودرو در اکثر نقاط آسیا و آفریقا میرویدو پیازش دارای قطعات جداگانه شبیه سیر میباشد کراث ابوشوشه قفلوط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترپی
تصویر ترپی
فرانسوی اژدر ماهی سفره ماهی، اژدر از جنگ افزارها سفره ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تری
تصویر تری
رطوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترپک
تصویر ترپک
((تَ پَ))
قره قورت، کشک سیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیپ
تصویر تیپ
چهرمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترن
تصویر ترن
قطار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترف
تصویر ترف
قره قروت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ترس
تصویر ترس
هراس، خوف، رعب، وحشت
فرهنگ واژه فارسی سره
از اصوات
فرهنگ گویش مازندرانی
توپ و تشر، صدای ناهنجار و بی قاعده ی پا
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای افتادن جسم سنگین به زمین
فرهنگ گویش مازندرانی