- تروب
- مستمند و فقیر
معنی تروب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مرضی که پوست بدن را نرم و شل کند و به هندی (رد) گویند
ایوار، فروشد، شامگاه
سرگردان، تن آسایی
ستور رام شتر رام، جمع درب، از ریشه پارسی دروازه ها جمع درب دروازه ها
ثابت ماندن
جمع ثرب، چادر پیه ها چربی های اندرونه چربی ها
رزمها، جنگها، کارزار ها
خروب: پارسی تازی گشته خرنوب درختی است از تیره پروانه واران شبیه بدرخت گردو و دارای گلهای زرد. میوه اش در غلافی دراز شبیه باقلا جای دارد. طعم آن شیرین است و از آن رب سازند، قسمی از آن بوته ایست مرتفع و خاردار دارای شاخه های متفرق و گلهای زرد رنگ خرنوب نبطی، خرنوب یا خرنوب شامی. واحد وزن معادل یک قیراط بود
بازگشت از گناه، نالیدن از اندوه نالش اندهگساری
سوراخ، لانه کلیز، جمع تخاریب
پروردن
مهربانی و نرمی نمودن
درود شنیدن
بر جای ایستادن و بی حرکت بودن
خاکنشین، درویش
راهب شدن
سیراب شدن، تفکر و تامل
خرغلت، تردستی، زبانبازی
ترسیدن
جمع ترس، سپرها رئیس شدن، مهتر گردیدن
سخت شدن، غلیظ و سخت شدن چیزی
بریده شدن و بریدن چیزی را، ساقط شدن دست، هراس و ترس
در گل و لای افتادن
شبانگاه رفتن
روایی یافتن، گرد چیزی گردیدن
فرانسوی دسته گروه
خاک، زمین نرم
همگری هم آمیزی، بر هم نشینی -1 استوار شدن بر هم نشستن، سواری
گوش داشتن، چشم داشتن کسی را، چشم داشت
نمدار شدن
مکیدنآب دهان
فرو شدنفرود آمدنبنشیب رفتن
ترازک از گیاهان